۱۹:۰۰:۰۷ - چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۵
اندر ماجرای آن که بر سر شاخ بن می برید و افتتاح رسمی! خانه ی مطبوعات ولشکر عمر سعد در جنگل تخت جمشید و هردم از این باغ بری می رسد و مابقی قضایا…
هفته نامه مرودشت، علی کشاورزی- شیخ ما چنین حکایت کند که در دهر دو عرصه وجود دارد، یکی عرصه که وارد شوی تا چیزی شوی و دوم عرصه که باید نخست، چیزی باشی تا وارد شوی و عرصه ی مطبوعات از جنس دوم است، باید کسی باشی تا بتوانی در مطبوعات، فعالیت کنی.   آنان

هفته نامه مرودشت، علی کشاورزی-

ali-keshavarzi

شیخ ما چنین حکایت کند که در دهر دو عرصه وجود دارد، یکی عرصه که وارد شوی تا چیزی شوی و دوم عرصه که باید نخست، چیزی باشی تا وارد شوی و عرصه ی مطبوعات از جنس دوم است، باید کسی باشی تا بتوانی در مطبوعات، فعالیت کنی.

 

آنان که به سودای نان و نام به عرصه ی مطبوعات گام می نهند، نه نام و نه نان می یابند و جز بدنامی و شرمساری ثمری نبرند. بی جهت نیست که رکن چهارمینِ دموکراسی نامش نهاده اند و خود پیداست که فعالان عرصه  دموکراسی باید واجد چه شرایطی باشند؟

 

نخست: فرهیختگی و این فرهیختگی پدید ناید مگر به مدد:

– مطالعه ی بسیار در ادبیات و تاریخ و جامعه شناسی و علو م سیاسی و اخلاق و اقتصاد

– بصیرت و بینش ذاتی و تجربی

– تجربه ی عملیاتی در عرصه های مختلف اجتماعی

– دارا بودن هنر اندیشه و تفکر

– سابقه ی تحقیق و پژوهش در علوم انسانی

– توانایی تجزیه و تحلیل مسایل محلی، منطقه ای و جهانی

 

دویم: بی طرفی درقضاوت و مشاهده ی رخدادها.

 

سیّم: تعهد به جامعه و مردم به جای تعهد به مقامات و صاحبان قدرت!

 

چهارم: شجاعت و صراحت در بیان حقیقت.

 

پنجم: گران مایگی، چندان که تمام گنجینه های عالم کفایت نکند خریدنت را.

 

ششم: آزادگی و رادمردی.

 

گرت این شش مایه از جمیع فضایل، نباشد، وارد وادی مطبوعات مشو که مر تو را سهم از مطبوعات، زهر باشد و تو را ثمر، تمامت خُسران باشد مر مطبوعات را و خلق را.

 

برخی از خلقان، عرصه ی مطبوعات با چاله میدان، اشتباه گرفته اند و آن ادبیات که در چاله میدان رایج است را به کتابت درآورده و دعوی زبان آوری و فصاحت کنند، غافل از آن “که ناکس، کس نمی گردد از این بالا نشینی ها”. فصاحت در ناسزاگویی و ترور شخصیت، نه تنها، نشانه  کمال نیست که نشانه ی داشتن چراغ و بی راهه رفتن است که اوج بلاهت را دلالت باشد.

 

چه نیک گفت آن ظریف که قلم به دست برخی کسان، به سان تیغ در دست میمون است! میمون بنا به ویژگی های ذاتی، نه چندان ناتوان است که نتواند از تیغ استفاده کند و نه چندان خردمند که بداند نباید دست به تیغ برد. کم ندیده ایم که در عرصه ی مطبوعات چه سان، بوزینگان دست به تیغ برده اند.

 

برخی نیز، تهاجم رفتاری که در ذاتشان نهادینه شده را به عرصه ی مطبوعات کشیده اند، یعنی هنوز از دنیای متمدن نیاموخته اند که جان برادر، در همه جای گیتی یک زبانی هست به نام زبان دیپلماسی که مردم منظور خود را با ظرافت بیان می کنند نه چکشی و پرخاشی و همراه با عصبیت و بدزبانی. این مردمان، قلم خبرنگاری را با چماق پدران خود، اشتباه گرفته اند.

 

برخی دیگر، سر سپرده اند، یعنی نوکری در خونشان است، مهم نیست ارباب که باشد، هر آن کس که نواله دهد، سرور است، تیتر را می فروشند به هر بها که توانند و خود را نیز، اینان نوکران عرصه ی مطبوعات هستند.

 

عده ای دیگر مغرض اند و از قدیم گفته اند: “چون غرض آمد، هنر پوشیده ماند”، د ر فضای مسموم مغرضانه، هیچ نوای حقیقت طلبانه ای شنیدنی نیست. همه چیز به سوء تعبیر می شود و “حسن القضا” به “سوء القضا”… در این فضا، گوشی برای شنیدن نیست، چون حکم از قبل صادر شده است.

 

من بر آنم زمانی که برخی از فعالان عرصه ی مطبوعات، فاقد حداقل مطالعه در عرصه های مختلف به ویژه علوم انسانی باشند و چنان بی سواد که در فلان نشریه، چندین اشکال املایی و نگارشی می توان یافت، چه گونه می توان، انتظار داشت که ایشان بتوانند در عرصه ی مطبوعات به جامعه و مردم خویش خدمت کنند؟

 

ذات نایافته از هستی بخش،                کی تواند که شود هستی بخش؟

 

کسی که حداقل چند کتاب در عرصه های ادبیات گذشته و معاصر، جامعه شناسی و سیاست و تاریخ و اقتصاد نخوانده است، چه گونه می تواند به عنوان رکن چهارم دموکراسی به جامعه ی خویش خدمت نماید و فرا روی عوام، چراغی برافروزد؟ آیا انتظار داریم کوری، عصاکش کور دگر شود؟

 

ناگفته پیداست آن کس که حداقل مطالعه را ندارد، حتما زیرکی، پژوهش و سابقه ی کار، در عرصه های مختلف اجتماعی و اقتصادی را نیز ندارد و ساده لوحی است اگر تصور شود افراد بی مطالعه و بی تجربه و بی بصیرت، توانایی تجزیه و تحلیل امور مختلف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را داشته باشند.

 

چنین کسان، به جای طبله ی عطار به طبل غازی تبدیل خواهند شد، بلند آواز و میان تهی و مصداق عینی همان بوزینگان تیغ به دست.

 

ایشانند که نه بویی از انصاف برده اند و نه بی طرفی دانند که چیست؟ اینان تعهد به مردم ندانند که چیست اما سر سپردگی به کانون های پوشالی قدرت را خوب بلدند، مغرضانی که بویی از فتوت نبرده و بی طرفی پیشه نساخته اند و به جامعه ی خویش احساس تعهد نمی کنند، بی شک فاقد فضلیت شجاعت نیز هستند، اینان زبون هستند و از شجاعت بهره ای نبرده اند و آن کس که فاقد فضلیت های انسانی باشد، بی تردید گران مایه و آزاده هم نیست، ایشان خویش را به کم ترین بهایی بفروشند و طوق بردگی را با فضلیت آزادگی فرق ننهند، از فرط فقدان فضایلی که بایدشان اما نیست.

عرصه ی مطبوعات نه دکان کاسبی است

نه پایگاه قدرت نمایی صاحبان قدرت است

نه ایستگاه سخنگویی جریانات سیاسی است

نه جایی برای کسی شدن است

نه عرصه ی سری میان سرها درآوردن است

نه بازار خودفروشی است

نه صحنه ی نمایش و خودنمایی است.

 

عرصه ی مطبوعات، عرصه ی آزاد اندیشی و ادای حقوق جامعه و رو کردن دست های پنهانی است که حقیقت را از مردم دریغ می دارند. بی شک، “در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن/ شرط اول قدم آن است که مجنون باشی”

 

اگر به این حد از فرهیختگی، آزادگی ، بصیرت و شجاعت رسیده اید، بسم اله، خوش آمدید و گرنه “عِرض خود می برید و زحمت دیگران می دارید”، لطفا از همان راهی که آمده اید بازگردید که عرصه ی سیمرغ نه جولانگه شماست…

 

******************************

 

جایی خواندم که خانه ی مطبوعات مرودشت رسمأ! افتتاح شد.

خدا را شکر، من دو سال آزگار است که خواب می بینم خانه ی مطبوعات مرودشت تشکیل شده، حضرات در آن نام نویسی کرده اند، در انتخابات نام نویسی کرده اند، رأی لازم را نیاورده اند، وقتی دیده اند خانه ی مطبوعات مرودشت مستقل است وتحت تاثیر جریانات سیاسی قرار نمی گیرد، برخی افراد از آن لفت (left) داده اند و با صدای بلند اعلام کردند که خانه ی مطبوعات مرودشت پوکید! و جای دیگر گفته اند: «ما چهار نفر که بیش از ۳۰ نفر دیگر وزن داریم، حایز اکثریت آرا هستیم» و بعد هم جابلقا و جابلسا را زیر پا نهادند و ظلم و جور خانه ی مطبوعات را به جهانیان نمودند و خواستند تنها خانه ی مطبوعات مستقل در بین شهرستان های ایران به زیر قیمومیت خانه ی مطبوعات استان درآید و چون چنین شد، از پی نتایج انتخابات هیات رییسه ی خانه ی مطبوعات با آن همه سیاهی لشکر که گرد آورده بودند، هنوز چندی نگذشته که باز هجمه ی خویش آغازیدند و ….

 

شکر خدای را که فقط خواب می دیدم و البته خواب در این سن و سال من، یقین باطل است و تعبیر ندارد، باز هم خدای را شکر که خانه ی مطبوعات مرودشت رسمأ افتتاح شد!!!!!

 

*****************

 

حضور لشکر عمر سعد در جنگل های تخت جمشید:

چند روزی است، عصرها برای پیاده روی به تخت جمشید می روم

“یکی داستان است پر آب چشم”           دل نازک آید ز برخی به خشم

اگر زنده است، خدایش سلامت بدارد و اگر رخت به دیگر سرای کشیده، خدایش رحمت کند. او حق بزرگی گردن همه ی ما دارد. از بزرگ مردی می گویم که در دهه ی سی خورشیدی، جنگل کاج تخت جمشید را احداث کرد و دو طرف جاده ی  تخت جمشید تا پل شهدای گمنام را درخت کاری نمود. عرض خیابانی که وی در شصت سال پیش طراحی نمود، هنوز تکافوی تردد انبوه خودروهای مختلف را می نماید و میدان مللی که طراحی نمود، هنوز تمام و کمال از ظرفیتش استفاده نشده است.

 

در ادبیات شهرسازی آمده است که در پس هر بنای بزرگی که چشم را خیره می سازد، انسانی بزرگ تر با اندیشه ای والاتر نشسته است. درود بر آقای سلحشور، نخستین شهردار مرودشت.

 

از پس آن سال ها، ما به طور مداوم در حال قطع و نابودی میراث سبز ایشان هستیم. از درختان مرودشت تا پل شهدای گمنام تقریبا اثری نمانده و تعداد زیادی از درختان سطح مرودشت از بین رفته و از مرودشت تا شهرک مهدیه هم هر جا دستشان رسیده، درختان را خشکانده یا قطع کرده اند. از میدان ملل تا تخت جمشید و خود جنگل کاج تخت جمشید، درختان به امان خدا رها شده اند، نگارنده چندین بار در عملیات اطفای حریق جنگل شرکت نموده است.

 

در سال ۸۴ هم یکی از مقامات بی مسئولیت میراث فرهنگی، بخشی از درختان کاج را قطع کرد که با پیگیری اداری این جانب و همت گروه کوهنوردی “سبز پارسه” با حضور در محل، از ادامه ی تخر یب جلوگیری به عمل آمد. موضوعی که موجب نگارش این متن شد، این است که کاج درختی است با ریشه های افشان، یعنی ریشه های آن به طور عمودی در زمین فرو نمی روند و بنابراین در فصول گرم، به آبیاری نیاز دارند. لطفا یکی از مسئولان میراث فرهنگی یا هر ارگان دیگری که مسئول است، اعلام کند که در سال های اخیر، با توجه به این سال های کم باران و تابستان های گرم، چند بار به این درختان آب داده اند؟

 

به باور من، شمر فقط در کربلا حضور ندارد. با پایین رفتن سطح آب در منطقه، تا ۱۲۰ متری از سطح زمین هیچ گونه رطوبتی برای ادامه ی حیات این بسته زبان ها وجود ندارد. آیا هرگز با خود نیندیشیده اید که این درختان چه گونه باید شش ماه فصل گرم بی باران را سپری کنند؟

 

چه گونه از خداوند بزرگ امید رحمت و یاری دارید وقتی به آفریده های ناتوان او رحمت نمی آورید؟ لطفا با استفاده از تکنیک های آبیاری نوین، ضمن صرفه جویی در مصرف آب، این درختان را از نابودی نجات دهید.

 

اینجانب حاضرم به طور افتخاری، طراحی سیستم آبیاری قطره ای جنگل را برعهده بگیرم. خرید تجهیزات و اجرا هم از شما.

 

*************************

 

فساد از پی فساد و افشاگری از پی افشاگری

اگر روزی از تبدیل یازده تُن طلا به آهن قراضه شگفت زده می شدیم و اختلاس ۱۲۳ میلیاردی خداداد و رفیق دوست، نفس مان را بند می آورد، کم کم با مشاهده ی شهرام جزایری که حتی به عمه ی بزرگوار من هم کمک مالی کرد و حالا هم داعیه ی استادی علوم اقتصادی دارد و کینز و فریدمن و هال واریان و سامئولسن و … را پشم می انگارد و حضرت بابک زنجانی و قاضی مرتضوی و رحیمی که ماست را با طاس خوردند و حضراتی که تمام کرامات عرفا و اولیاء، پیش اعجازشان چون مار جادوگران در مقابل عصای موسی است، در یک چشم بر هم زدن، دکل های نفتی غیب کردند که به حضرت عباس در جیب جا نمی گیرد و دو هزار شرکت تحت پوشش تامین اجتماعی را در کلاه شعبده، پنهان کردند و طبق گفته  مسئولین ذیربط، افرادی که تعدادشان از انگشتان دست هم کم تر است، ۹۰ درصد وام های تریلیاردی بانک ها را گرفته و یک آب هم رویش خورده اند و قصد بازگرداندن آن ها را هم ندارند.

 

حالا هم که انگار تق فیش های نجومی در آمده و معلوم شد، مسئولینی که سود هر سهام بانک را ۴۸ ریال تعیین می کردند و معلوم نیست این دقت در محاسبه ی ریال را از کجاشان در آورده اند، ماهانه ۶۰۰ میلیون تومان حقوق می گرفته اند، برای شرکت در جلسات بی ثمر، به ازای هر جلسه، میلیاردها تومان حق حضور در جلسه می گرفته و برای کارهای انجام نداده، میلیاردها تومان پاداش اخذ می فرموده و به علت تنگدستی، یک فقره وام چند میلیاردی با بهره ی یک درصدی با دوره ی بازپرداخت طی سه قرن (ماهی ۵۰ هزار تومان) هم دریافت کرده است و تازه این ها مواجب قانونی او بوده و رانت ها و اختلاس ها و ارتشاها که سر بزرگ قضیه است، هنوز زیر لحاف است و کس را شهامت آشکار سازی آن نیست. الحمدُلله حالا دیگر پوست مان کلفت شده و از شنیدن این اخبار، کک مان هم نمی گزد.

 

مافیا از پی مافیا، در خودرو سازی، در واردات، در صادرات، در شرکت های پیمانکاری، در واردات کالاهای قاچاق، در استخدام نیروی انسانی، در خیلی چیزها.

 

می روی در یک اداره که مثلا مجوز تعویض سم خرت را بگیری، ۸۸۸ ماده ی قانونی برایت بر می شمارند که شما با بن بست کامل رو به رو می شوی، بعد کارمند مربوطه، شماره موبایلش را به شما می دهد که در وقت غیر اداری شما را راهنمایی کند و سر بند را که می کشی، می بینی قضیه تا مرکز امور ساماندهی سم چارپایان، بر همین عهد و همین میثاق است.

 

فقط من مانده ام، این حضرات چیزی از سرمایه ی اجتماعی می فهمند یا نه؟ ویل دورانت می گوید: “مردم، درخت را از روی میوه اش می شناسند”

 

میوه ی این رسم نا به هنجارکه بدعت نهاده اید چیست؟ برخی موقع تعیین حقوق کارگرانی که از تمام توانشان مایه می گذارند و شب و روز در کارخانه ها یا  مزارع زحمت می کشند، به هزار بهانه، کاری می کنند که در تورم بالای ۳۰% تنها ۱۲% به حقوقش اضافه شود و حقوق کارگر را بر مبنای هشتصد هزار تومان تعیین می کنند و خود حقوق هشتصد میلیون تومانی می گیرید، حبذا، احسنت.

 

دست تان برای گرفتن دراز است و برای دادن کوتاه، در قبوض آب، برق، تلفن و موبایل، مواردی آمده که به عقل جن نمی رسد و در همین قبوض مالیات بر مالیات وضع کرده اید، چندان که هزینه ی انرژی یا خدمت مورد استفاده، کم تر از اضافات و مخلفات و بَرجی است که بر آن افزوده اید.

 

اگر قرار شد، نیم درصد به سود سپرده های بانکی اضافه شود، نیازمند هزار ماده و تبصره و دستور است و از زمان ابلاغ تا زمان اجرا، دو سال طول می کشد و اگر قرار شد، بهره ی بانکی وام ها پنج درصد بالا رود، هنوز رسانه ها اعلام نکرده اند، بانک ها آن را اعمال می کنند.

 

وقتی بهره ی وام را برای مردم حساب می کنید، ۲۲% اعلام شده، عملا ۳۲% است و زمانی که نوبت پرداخت سود سپرده های مردم می شود، ۱۸% اعلام شده، عملا ۱۵% پرداخت می شود.

 

سرمایه ی اجتماعی، یعنی اعتماد مردم به مسئولین و نهادهای دولتی و هم چنین اعتماد مردم یک جامعه نسبت به یکدیگر، کلاه خود را قاضی کنید، چنین پدیده ای را چقدر در جامعه شاهد هستید؟

 

ما چه گونه می خواهیم به کودکان و نسل جوان این جامعه، مکارم اخلاق را بیاموزیم؟ راجع به اعتماد، امانت داری، راستگویی، آزاد اندیشی، وفای به عهد، وظیفه شناسی، تقوا، مردمداری، ایثار، از خودگذشتگی و …. چه داریم که به آن ها بگوییم؟

 

این غربی های کافر، یک کاری کرده اند، تا حالا نتیجه اش خوب بوده است و آن این که دست مطبوعات و رسانه های خبری را برای افشاکردن و رسوایی قانون گریزان در هر سطحی از قدرت که باشند باز گذاشته اند و ظاهرا نتیجه ی کار این جماعت بی مخ مطبوعاتی، از عملکرد پلیس و سیستم قضایی و حراست ادارات و…. تا حالا بهتر بوده است.

 

آهای کاکام!

یه نگاهی از پنجره بنداز بیرون، ببین اگر در برخی از امور از این کفار نادان یاد بگیریم، مشکل شرعی دارد؟ ندارد؟ خوب است؟ بد است؟

 

نه خیر! کاکام انگار طلسم شده، هی بشر مگه مار دیدی؟ حرف بزن، چرا لال شدی…؟

 

ییییاااا   ججججددددد ببببییی بببیی مممم،  اااااایییییننن  ددددد ییییگگگگههههه چچچچچچییییههههه؟؟؟؟


ويژه نامه
تعداد شماره ها: 1
  • دريافت مرودشت
  • آرشيو
  • تازه های خبر
    پیشنهاد سردبیر