۱۵:۴۴:۰۱ - دوشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۴
زایش خورشید…/ به مناسبت شب یلدا
هفته نامه مرودشت، عابدین زارع- پس آدم که منم، با تک بوسه ای به زندگی امید بستم و دنیا را با خنده نگریستم * با خنده زیستم و گریه را درطاقچه فراموشی نهاده، بازگشتم * خنده را در لباس شادی، پیغام دادم و در برابر هر نومیدی، روزنه ای نهادم از امید * به جنگ

عکس عابدینهفته نامه مرودشت، عابدین زارع- پس آدم که منم، با تک بوسه ای به زندگی امید بستم و دنیا را با خنده نگریستم * با خنده زیستم و گریه را درطاقچه فراموشی نهاده، بازگشتم * خنده را در لباس شادی، پیغام دادم و در برابر هر نومیدی، روزنه ای نهادم از امید * به جنگ با دیوِ یأس برخاستم با خنجری از جنس روشنایی * نومیدی، تاب ایستادن نداشت در برابر این همه نور و خجستگی * آنگاه خنده را گستراندم در گوشه گوشه این جهان * و کسانی را گماشتم برای تبلیغ آن، تا سر کنده شود این خصلت شومِ غم از پیکره جهانیان *

 

پیش می رفتیم به تاخت و کسی را یارای مقابله با ما نبود * مرکب خرسندی از کرانه ها نمایان می شد و پرچم برافراشته را در هر کوی و برزن، به اهتزاز در می آوردیم تا همگان ببینند و بدانند که بالاتر از سیاهی رنگی هست اما نه سیاهی، بل سپیدی * تنها بایست ذهن را از سیاهی ها زدود و به نقاش طبیعت، دل بست تا زیباترین نگارگری ها را ترسیم کرده، به ما هدیه دهد*

 

پس روزگاری گذشت به شادی * در بیخبری از دنیای بیرون و زمانی سپری شد * غافل از اینکه دنیا بر یک مدار نمی چرخد و همیشه اینگونه نیست که ما خواهان آنیم * سیاهی خود را هویدا کرد و تن به تن و دوشادوش شب ایستاد تا با خورشید برابری کند * ایزدان و خدایان به شور نشستند تا سدّی باشند در برابر اتفاقات شوم * هر روز جوانی، در دام سیاهی می افتاد و تباه می شد * تاریکی به پایمردی اهریمن شوم، جوانان بُرنا را در کام خویش فرو می برد و زنان و کودکان و پیران، ترس را بر خود چیره می یافتند * روشنایی کم رنگ می شد و تاریکی فراگیر * مردی می بایست تا بایستد استوار و مردانه که ترس بر او راهبر نباشد * روئین تنی بایست نه اسفندیار و آشیل، بل رستمی شاهْْ نشان * رستمی نیاز بود تا خورشید را یاریگر باشد و گُرزش بر تن تاریکی کارگر افتد *

 

جوانانی به شور نشستند به امر خدایان * گروهی شکل یافتند * مردانه پیکار کردند تا میلادی رخ نماید و از نو خورشید را در سپیده دمان به تماشا بنشینند * به کوه ها رهسپار شدند در ستیز با دیو تاریکی * در جدال با اهریمن بدخوی * آنسان نیزه افکندند که دیو سیاهی، سوار بر ارابه آهنین اش به تاخت، پای به هزیمت گذاشت * و جوانان پیکارجوی به پاس این پیروزی، آن شب را تا سحر نشستند تا زایش خورشید را جشن بگیرند شادمانه***

  1. Luciana   آذر ۲۵, ۱۳۹۶  

    سلام.وبسایت خیلی خوب و جامعی دارید.ممنون
    ما در زمینه درب های ضد سرقت و ضد حریق
    فعالیت می کنیم.خوشحال میشوم از وبسایت
    ما دیدن کنید

    My web-site – در ضد سرقت


ويژه نامه
تعداد شماره ها: 1
  • دريافت مرودشت
  • آرشيو
  • تازه های خبر
    پیشنهاد سردبیر