۱۴:۳۸:۱۴ - یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴
کودکان شهرمان را باور کنیم…
مقدمه: می گویند: «کسی که کودکی بلد نیست، هیچ چیز بلد نیست!» دنیای جذاب و ساده کودکان، جولانگاه هزاران افسانه و داستان است. آدم های دوست داشتنی این عرصه هم کم نیستند.   آن ها که جلو چشم بزرگترهایی که لابلای دلمشغولی های بزرگسالی هایشان، کودکی را گم کرده اند، لبخندهایی به ارزش هزاران زندگی

????????????????????????????????????

مقدمه: می گویند: «کسی که کودکی بلد نیست، هیچ چیز بلد نیست!»

دنیای جذاب و ساده کودکان، جولانگاه هزاران افسانه و داستان است. آدم های دوست داشتنی این عرصه هم کم نیستند.

 

آن ها که جلو چشم بزرگترهایی که لابلای دلمشغولی های بزرگسالی هایشان، کودکی را گم کرده اند، لبخندهایی به ارزش هزاران زندگی را بر لب بچه ها می نشانند. سخاوتمندانه به آن ها فرصت می دهند تا رویایشان را بسازند و رنگین کمان را در اغوش بگیرند. این ادم ها آن قدر فروتن هستند که گاهی یادمان می رود چقدربا ارزشند

 

***

در چه سالی و چگونه وارد دنیای بازیگری شدید؟

مهدی زارع: متولد سال ۵۶ در روستای اکراد کربال هستم. فعالیت خود را از سال ۸۲ به صورت تجربی و با شرکت در کارگاه های بازیگری امین بهروزی آغاز کردم و پس از آشنایی با علی اکبر جعفری، رئیس وقت انجمن نمایش شهرستان مرودشت، وارد عرصه تئاتر مرودشت شدم.

 

با حمایت های آقای شهرام صالحی و شرکت در کارگاه های حرفه ای علی اکبر جعفری، این مسیر را ادامه دادم. اولین کار حرفه ای خود را با عنوان «کریسمس مبارک، زندانی شماره A »اثری از علی اکبر جعفری و با کارگردانی زهرا رنجبر در جشنواره لارستان ارائه کردم. تا حدود سال ۸۶ در تئاتر بزرگسال فعالیت کردم پس از آن مدتی به تدریس مشغول شدم. مدتی وقفه در کارم ایجاد شد و مجددأ از سال ۹۰ با «متولد کارخانه» هادی امامی مقدم و همکاری با صمد صفایی در گروه «ماهان» به عرصه تئاتر بازگشتم و این سعادت را دارم که از آن سال تاکنون برای کودکان فعالیت کنم.

 

به جرأت می توانم بگویم که یکی از بهترین اتفاقات زندگیم، آشنایی با کار کودک بوده است

 

صمد صفایی: متولد ۶۵ هستم و از سال ۱۳۸۲ وارد عرصه تئاتر و بازیگری شدم. فارغ التحصیل رشته بازیگری از دانشگاه گیلان هستم و در آنجا نیز فعالیت هایی داشتم. پس از بازگشتم به مرودشت و آشنایی با انجمن نمایش شهرستان در سال ۸۵ حدود سه سال نیز در تئاتر بزرگسالان فعالیت کردم و پس از آن به سمت تئاتر کودک گرایش پیدا کردم.

 

خوشحالم که از سوی بچه های انجمن نمایش از جمله علی اکبر جعفری، محمدرضا راستگو، هادی امامی مقام، استواری و … و مسئولین اداره ارشاد شهرستان علی الخصوص آقایان شهرام صالحی و حمزه علیزاده، بسیار مورد حمایت قرار گرفتیم و همین حمایت ها در اجرا و اخذ مجوزها باعث دلگرمی ما شد.

 

چه شد که به سمت کار کودک کشیده شدید؟ شخصیت «عمو صمد» از کجا شکل گرفت؟

صمدصفایی: در تئاتر، از مردم توقعاتی داشتیم که برآورده نمی شد؛ باید به آب و آتش می زدیم که مخاطبان بیایند و کارهای ما را ببینند. این اتفاقات باعث شد که به سمت کارهای دیگر برویم. یک روز بچه های مهدکودکی را برای عکس برداری پیش ما آورده بودند. بچه ها بسیار سر و صدا میکردند و کار ما سخت شده بود. یک بسته شکلات برای آنها خریدم و بین آنها توزیع کردم و به همین راحتی شدم «عمو صمد» بچه ها!

 

محبت بچه ها باعث شد همانجا مُهر «عمو صمد» به ما بخورد و مرا به این نام صدا کنند. فردای آن روز از مهدکودک تماس گرفتند و گفتند اگر می توانی بیا برای بچه ها نی بزن! و بنابراین اولین برنامه ما با لباس مخصوص، در مهدکودک ترانه، با مدیریت سرکار خانم نوری شکل گرفت که البته ایشان همچنان ما را در زمینه های مختلف یاری می کنند.

 

آنجا بود که مجذوب دنیای بی ریا و بی آلایش کودکان شدم. دنیای ساده ای بود که به هیچ عنوان کلک و دروغی در آن نبود. بچه ها می آمدند، با آغوش گرم ما را می پذیرفتند، شاد می شدند و می رفتند. به همین بهانه، پدر و مادرهای آنها نیز پای کار می آمدند. این یک دستاورد بزرگ برای ما و تئاتر شهرستان بود. شاید سال های اول، تعداد اجراها کمی نوسان داشت ولی الآن در سال، حدود ۱۵۰تا۱۷۰ اجرا داریم که در حدود ۵۰ هزار نفر از این برنامه ها استقبال می کنند و خوشحالم که این اتفاق در کار کودک رخ می دهد.

 

الآن و پس از ۹ سال کار در زمینه کودک، به این نتیجه رسیده ام که علم و تخصص ما در این زمینه بسیار کم است، با این حال خیلی خوشحالم که در این مدت توانستیم نگاه خانواده های مرودشتی به کودکانشان و نیازهای آنان را کمی تغییر دهیم.

 

جناب زارع، شما چند سال بعد از راه اندازی گروه کودک ماهان، به آنها پیوستید. قبل از آن، به عنوان یک بازیگر تئاتر، فعالیت «عمو صمد» را چگونه ارزیابی می کردید؟

زارع: صادقانه بگویم، خیلی با کار ایشان موافق نبوده و بارها از ایشان انتقاد کرده بودم. شاید دلیل آن نیز عدم آگاهی خودمان از کار کودک و یا حتی نوعی لجبازی بود. پس از ایجاد ارتباط بیشتر و نزدیکتر با این گروه، متوجه شدم که این سبک، ویژگی ها و جذابیت های خاص خودش را داشته و تفاوت بسیار زیادی با کار بزرگسال دارد.

 

کار کودک، مثل راه رفتن روی لبه تیغ است. گاهی یک حرف بازیگر و مجری، می تواند مسیر زندگی کودکی را عوض کند. ما بر روی صحنه، قهرمان های کودکان هستیم و رفتار و گفتار ما، برایشان الگو می شود؛ بنابراین بسیار باید مراقب رفتار و گفته های خود باشیم. ذهن کودک آماده است تا از حرف های ما، الگو گرفته و آن را تبدیل به رفتار کنند.

 

 

بچه ها نیز به راحتی متقاعد نمی شوند؛ کودک از روی تظاهر و برای خوشایند هیچ کسی، نمی خندد، اظهار رضایت نمی کند و اگرحوصله اش سر برود، دیگر سرجایش نمی نشیند.

صمد صفایی: بله، دقیقأ همینطور است. به همین دلیل کار کودک بسیار دشوار است. همانطور که عمو مهدی نیز گفت، در برخی از مسائل، بچه ها آنقدر که از ما الگو می گیرند، تحت تأثیر خانواده نیستند. بنابراین کار کودک دیگر برای ما یک شغل نیست، «زندگی» ماست چرا که حتی رفت و آمدهای ما نیز مورد توجه بچه ها است برای همین هم باید مثل آنان باشیم. خیلی ها از ما انتقاد کرده و حتی به سخره می گیرند. برخی تشویق و حمایت می کنند اما من دوست دارم پدر و مادرها، وجود بچه های خود را احساس کنند.

 

توجه به کودک به معنای خرید اسباب بازی های گران قیمت و متنوع نیست؛ داشتن یک کمد پر از عروسک و توپ و تفنگ نیست. باید دید در کانون خانواده برای بچه هایمان چه آماده کرده ایم، ذخیره عاطفی آنها چقدر است.

 

بعنوان فردی که در زمینه کودک فعالیت می کنید، مشکلات پیش روی کودکان این شهر را چه می دانید؟

صفایی: ما در دومین شهر استان فارس و یکی از قطب های گردشگری کشور زندگی می کنیم ولی بچه های ما جاذبه های شهرشان را نمی دانند. خانواده ها بر روی مسائل آموزشی، احساسی و اعتقادی کودکان کمتر کار می کنند.

 

رسانه ملی، در زمینه انتقال مفاهیم و غنی ساختن روح و روان کودکان کار زیادی نکرده و نتوانسته الگوهای مناسبی به آنها معرفی کند تا جایی که الگو برداری از برخی شخصیت های خارجی، باعث آسیب جسمی و روحی کودکان شده است.

 

خانواده ها باید به خواسته های واقعی کودکان و نیازهای روحی آنها، توجه بیشتری داشته باشند. بچه ها شاید به دلیل دایره لغات محدود، نتوانند مثل ما صحبت کرده و نیازهای خود را به زبان آورند ولی ما به عنوان یک رابط بین آنها و خانواده هایشان می گوییم که بچه ها، خواسته های دیگری از خانواده های خودشان دارند و بزرگترها در بسیاری از موارد، راه را اشتباه می روند.

 

خیلی دوست دارم که شرایط مهیا بود و می توانستیم قبل از اجرا برای کودکان، برنامه ای مختص خانواده های آنان داشته باشیم. شاید بتوان کودک درون آنها را زنده کرد تا یادشان بیاید کودکی چیست و چگونه باید با کودک رفتار کرد؟

 

مهدی زارع: با نظر عمو صمد موافقم. متأسفانه روح کودکان، در خانواده ها نادیده گرفته می شود و اغلب مراقب نیستیم که چه اتفاقی برای آنها می افتد.

 

از خانواده ها خواهش می کنم که در حضور کودکانشان جر و بحث نکنند. بر آنچه دلبندانشان می بینند، نظارت داشته باشند و مراقب باشند که برنامه هایی متناسب با سن و سالشان ببیند. باید پذیرفت که بسیاری از برنامه های ماهواره ای، حتی مناسب بزرگترها نیست، چه برسد به اینکه کودکان بخواهند پای این سریال ها بنشینند. این ها خوراک مناسبی برای روح کودکان نیستند.

 

IMG_4147

آیا بسترهای لازم برای پرورش روح و روان کودکان مرودشتی در شهرستان آماده شده است؟

صمد صفایی: متاسفانه در حوزه کودک در سطح شهرستان بسیار ضعیف عمل شده است. در سفرهایمان به شهرهای دیگر و اغلب کوچکتر از مرودشت، شاهد امکانات بسیار بیشتری برای کودکان هستیم از جمله، کانون های پرورش فکری فعال، خانه کودک، پارک کودک و … در حالی که مرودشت و روستاهای اطراف در این زمینه ها خیلی ضعیف عمل شده است.

 

مسئولین باید بخاطر داشته باشند که روزی باید این صندلی هایی را که به آنها تکیه زده اند، به همین کودکان تحویل دهند و خودشان بعنوان ارباب رجوع، امضاء بگیرند، پس باید در فراهم کردن شرایط مناسب برای پرورش روح و جسم آنها، بکوشند و این صندلی را با صداقت و مهربانی به آنها ببخشند. آینده فردای مملکت، در دست کودکانی است که امروز رفتار ما را می بینند و تقلید می کنند.

 

مهدی زارع: دقیقأ همینطور است. توجه داشته باشید که ما «بازیگریم». وظیفه ما، ایجاد شادی و تخلیه روانی کودک است. خیلی ها انتظار دارند ما روانشناس، مرجع مذهبی کودک، کارشناس و … کودک باشیم. اگرچه ما نیز تمام تلاش خود را به کار می گیریم که در برنامه هایمان، اصول اخلاقی و اعتقادی، رفتارهای صحیح شهروندی و … را به کودکان منتقل کنیم ولی این وظیفه حقیقی ما نیست. هر کس باید در حیطه تخصص خود، مسئولیتش را در قبال کودکان این شهر انجام دهد.

 

آیتم های هر برنامه را چگونه طراحی می کنید؟ انتخاب مطالب، پوشش وبرنامه با کیست؟

زارع: گروه کودک ماهان متشکل از امین رضایی (آهنگساز)، خانم الهام زارع (خاله الهام)، عمو مهدی و عمو صمد است. ما نمایش ها را آنالیز می کنیم و بعد با هم به بحث می نشینیم. مجری گری اجراها اغلب با آقای صفایی است، نمایش و نویسندگی متون بیشتر به عهده بنده است. در طراحی لباس هم از نظرات آقای صفایی و همکاری سرکار خانم نوری، بهره می گیریم.

 

در مباحث روانشناسی نیز از نظرات دکتر جاوید ثمودی فارغ التحصیل رشته روانشناسی از دانشگاه کالیفرنیا، سرکار خانم زارع و دکتر زارعی نژاد استفاده می کنیم.

 

صفایی: البته باید بگویم که ما یک خانواده چهار نفره هستیم و کسی سرپرست نیست. در تمام زمینه ها، همگی نظر می دهیم و بهترین گزینه انتخاب می شود. معتقدم که تشکیل گروه کار سختی نیست، حفظ گروه و ادامه فعالیت، دشوار است. خوشبختانه الان بچه های گروه، سابقه بیش از ۴ سال دارند.

 

در جشنواره ها نیز حضور دارید؟

زارع: ما چند سال است که در جشنواره «فروغ فجر» که در بهمن ماه از سوی پتروشیمی و در رشته های هنری مختلف برگزار می شود، شرکت می کنیم. معمولأ انتظار دیدن چنین کارها و گروه منسجمی را از گروه های شهرستانی ندارند به طوری که لوح اخلاق را هم به دست آورده ایم. ارتباط بین اعضای گروه، برای آنها بسیار جالب است. ما حتی انتقاداتمان از یکدیگر را هم به صورت کودکانه انجام می دهیم، حتی بحث می کنیم، بعد هم با هم تماس می گیریم و می خندیم.

 

صفایی: در این جشنواره که از معتبرترین جشنواره های استان به شمار می رود، سه سال است که عنوان بهترین گروه کودک را در میان ۱۱ گروه و در حضور گروه های صدا و سیما، به خود اختصاص می دهیم.

 

زارع: در تئاتر بزرگسال، در بیش از ۷ جشنواره شرکت داشته ام که در بخش های مختلف بازیگری، و عوامل جوایزی نیز کسب کرده ام. بیش از بیست اجرا داشته ام. اما با ورود به دنیای کودک، به دلیل حجم بالای برنامه ها، کمتر امکان حضور در جشنواره ها را پیدا می کنیم.

 

آیا درخشش در سطح استان، فرصت حضور در رسانه های استانی و ملی را برای شما فراهم کرده است؟

صفایی: بله، یک بار برای اجرا در شبکه فارس از ما دعوت شد ولی به دلیل حجم بالای استقبال کودکان به ویژه در مدارس و مهدکودک ها، فرصت نمی کنیم علیرغم علاقه مان، در رسانه ها حضور پیدا کنیم. از طرفی –صادقانه بگویم- از نظر مالی نیز این کار برای ما که از همین راه کسب درآمد می کنیم، به صرفه نیست. بنابراین ترجیح می دهیم در میان مردم و به صورت زنده، اجرا داشته باشیم؛ خود مردم اگر کار و رفتار ما را بپسندند، به دیگران نیز ما را توصیه می کنند.

 

زارع: بنده نیز تجربه حضور در یک فیلم کوتاه و سریال را در سال های دور داشته ام ولی هیچ کاری را به اندازه کار کودک، لذت بخش نمی دانم.

 

در اجرای خود، از کسی الگو برداری می کنید؟

زارع: الگو به شکل معمول نداشته ایم ولی دوست داریم که جا پای «عمو فیتیله ها» بگذاریم و از آنها نیز زیاد کمک می گیریم.

 

صفایی: بله. با توجه به امکانات بسیار خوبی که در اختیار دارند، فوق العاده هم کار می کنند و دوست داشتنی هستند. شاید باورش مشکل باشد ولی خوب است بدانید که فیتیله ها را، یک گروه صد نفری از جمله ۳۰ نویسنده، ۱۳ دستیار کارگردان و … حمایت و همراهی می کنند در حالی که تمام کارهای گروه ما را چهار نفر انجام می دهند.

 

برنامه های مشترک هم داشته اید؟

بله، افتخار اجرای مشترک با «عموهای فیتیله» را در برنامه اخیرشان در مرودشت و همچنین اجرای مشترک با «خاله شادونه» در بندرعباس را داشته ایم. این را هم عرض کنم که از سوی عمو فیتیله ای ها، به ما لقب “فیتیله های مرودشتی” داده شد.

چه جیز شما را آزار می دهد؟

صفایی: یک روز در خیابان دیدم پدری کودکش را بسیار شدید کتک می زند. امروز استفاده بیش از حد از تکنولوژی ها، باعث شده است که بچه ها از دنیای واقعی خود دور شوند.

 

زارع: متأسفانه خود پدر و مادرها نیز آنقدر در فضای مجازی غرق شده اند که از بچه هایشان بی خبرند و فراموش می کنند در برابر آنها مسئولیتی دارند. این است که بچه ها، از لحاظ عاطفی احساس خلأ می کنند و دنبال مهربانی پدر و مادر هستند.

 

صفایی: خانواده ها ذوق می کنند که بچه هایشان بلدند خوب درس بخوانند یا انگلیسی حرف بزنند اما جای مهربانی خالی است. همه بچه ها را دوست دارم ولی خانواده ای را بیشتر دوست دارم که در برخورد اول، آغوش خود را برایم باز نکند. دوست دارم خانواده آنقدر بر روی روان کودک کار کرده باشد، که کودک با تفکر با غریبه ها برخورد کند و خلأ عاطفی نداشته باشد.

 

زارع: تحمل دیدن بد رفتاری با کودکان را ندارم و به گریه می افتم. همیشه سرسجاده از خدا خواسته ام که تا زمانی که توانایی نشاندن لبخند بر روی لب های کودکان را دارم، فرصت کار و زندگی داشته باشم.

 

معروف است که «چون سر و کار تو با کودک فتاد     پس زبان کودکی باید گشاد». شما در برقراری ارتباط با کودکان، موفق بوده اید. دست یافتن به این زبان کودکانه، چقدر تحت تأثیر شخصیت و کودک درون خودتان و چقدر ناشی از اجرای تکنیک های بازیگری است؟

صمد صفایی: من بچه محله «پشم زنی» هستم. تا حدود ۲۲ سالگی آنجا بزرگ شدم. حتی زمانی هم که وارد دانشگاه شدم، چهره یک بچه پر شر و شور را داشتم. کودکی من تحت تأثیر اتفاقاتی قرار داشت که مناسب روان یک کودک نبود. ما خیلی زود وارد دنیای بزرگسالان شدیم؛ از برنامه های فرهنگی مناسب با سن و سال کودکان نیز خبری نبود. این چهره تقریبأ خشن و کله شق، حتی در فعالیت های تئاتر و همکاری من با انجمن مرودشت نیز تأثیر گذاشته بود. وقتی وارد کار کودک شدم، دیدم با آنها به هیچ وجه نمی توانم با زبان خشونت و قلدرمآبانه صحبت کنم. هرچه بیشتر جلو رفتم، درس های بیشتری از آنها یاد گرفتم. در حقیقت آنها «کودک بودن» را به من می آموختند.

 

من تا ۲۳،۲۲ سالگی کودکی نکردم. پس از ورود به این عرصه بود که احساس می کنم همراه آنها کودکی می کنم و این حتی در زندگی من نیز تأثیر گذاشته است. دیگر نه تنها از آن خشونت در رفتار من اثری باقی نمانده، بلکه تکه کلام من «دوستت دارم» است؛ چیزی که از خود کودکان آموخته ام. زارع: من در زندگی روزمره، بسیار کودکم! در حقیقت خانواده از دست من عاصی هستند! به طورکلی، احساسات شادی و غم و … را به راحتی بروز می دهم. اوایل وقتی روی صحنه قرار می گرفتیم، فکر می کردیم باید غرور داشته باشیم تا یک هنرمند باپرستیژ باشیم ولی روی صحنه تئاتر کودک، -به گفته شما- باید کودک کنی، باید با عشق کار کنی. من الآن با عشق کار می کنم.

 

واقعأ از خندیدن بچه ها، انرژی می گیرم و خدا را شاکرم که می توانم خنده ای بر لب های آنان بنشانم. ما گروه های سنی الف و ب کار می کنیم. از خانواده ها خواهش میکنم که سعی کنند نیازهای کودکانشان را بهتر بشناسند.

 

عمو صمد و عمو مهدی وقتی خودشان دلشان می گیرد، از کجا کسب انرژی می کنند؟ به هرحال یک روزهایی، انسان خسته و دلگیر می شود…  

زارع: این اتفاق هنری که در زندگی ما رخ داده، یک معجزه است. در اینگونه موارد راز و نیاز با خدا، توسل به ائمه اطهار و رفتن به معراجگاه شهداء گمنام واقعأ یک تسکین است. وقتی روحمان خسته می شود، به سراغ بچه های بهزیستی می رویم و از خنده های آنها انرژی می گیریم.

 

روزی یک خانم مسن بعد از پایان برنامه، از جای خود بلند شد و گفت: خدا خیرتان بدهد، خیلی خندیدم، خیلی شاد شدم. اینها انسان را شاد می کند. دعاهای مادرانه همراه ماست.

 

چقدر از مسیری که طی کرده اید، رضایت دارید؟

زارع: اعتقاد دارم کار کودک هرگز به تکامل نخواهد رسید، با این حال تلاش می کنیم که روز به روز بهتر شویم. اگر نمی توانیم به آخر راه برسیم ولی می توانیم در این مسیر گام برداریم.

 

صفایی: عرض کردم که برای اجرا سعی می کنیم تا حد امکان کودک شویم ولی به این راحتی نیست.

IMG_4159

پس از سال ها فعالیت در عرصه کار کودک، می توان گفت که مورد بی مهری هستید؟

زارع: با نظر شما مخالفم. اعتقاد دارم اگر کاری متناسب با ذائقه مردم و با شناخت از جامعه آماده شود، هم مردم و هم مسئولین حمایت می کنند. الآن برای خود ما، این اتفاق افتاده و همانقدر که انرژی گذاشته ایم، به همانقدر هم برداشت کرده ایم.

 

صفایی: رسالت ماست که کار خود را به بهترین شکل نشان بدهیم. ولی به طور کلی کارهای فرهنگی اجتماعی کمی در سطح شهر انجام می شود. در حال حاضر، مرکز نگهداری و توانبخشی دختران معلول ذهنی بالای چهارده سال آوا، در مرودشت فعال است که فکر می کنم کمتر کسی از وجود آن، اطلاع داشته باشد. این مرکز، به دلیل استیجاری بودن مکانشان از چهار راه چوب سیم به منطقه مختارآباد نقل مکان کرده اند و حتی برای رفت و آمد هم با مشکل روبرو هستنند. هر وقت از نظر روحی نیاز به تخلیه دارم، وارد دنیای پاک آنها می شوم. برخی از اعضای این مرکز، بی کس و تنها هستند تا حدی که چندی قبل وقتی یکی از آنها فوت شد، کسی جز خود ما چهار نفر در تشییع جنازه آن مرحومه حضور نداشت. اگر کسی پیدا شود و بانی خیر برای فراهم کردن مکانی جهت استقرار این مرکز شود، با افتخار برایش کار خواهیم کرد.

 

کارهای عام المنفعه کمی در سطح شهرستان انجام می شود و این در شأن مرودشت نیست. دوسال پیش به تبع برنامه ای که در جاهای مختلف برگزار می شد، دستم را پیش تمام مسئولین مرودشت دراز کردم و یک افطاری با حضور خانواده های مسئولین، در کنار همین بچه ها برگزار کردیم. بعد از برنامه، نگاهی از سر تأسف به این بچه ها کردند و رفتند. کافی است یک لحظه خودمان را به جای آنها و خانواده هایشان قرار دهیم. این بچه ها اگرچه «خانواده» ما نیستند اما «انسان» هستند.

 

از مسئولین این شهر می پرسم، چند نفرشان آدرس این مرکز را بلدند؟ این برای ما افتخار است که در جمع آنها باشیم و آنها را برای اولین بار به میان جامعه از جمله پارک، هیئت های مذهبی و … بیاوریم.

 

شما سرمایه های فرهنگیاجتماعی این شهرستان هستید. آیا در همین سطح هم با شما برخورد می شود؟

صفایی: امیدوارم روزی از مرودشت بروم، یک روزی برگردیم و ببینم همانظور که مسئولین سایر شهرها، با ما برخورد می کنند، مسئولین شهر خودمان نیز حداقل به نشانه احترام اول به شخص خودشان، از روی صندلی خودشان جرأت بلند شدن داشته باشند.

 

بنده وظیفه خودم می دانم برای شهرم هرکاری از دستم بربیاید، انجام دهم ولی اگر برنامه ای اجرا می کنیم، تنها به عشق همین کودکان است وگرنه دلخوشی از مسئولین نداریم.

 

زارع: بدون اغراق می گویم نشریه تان را بسیار دوست دارم. حرف های مردم را می زنید و در بین مردم جای خودتان را باز کرده اید. همیشه آن را دنبال می کنم، وجود آقای صالحی برای هنرمندان، یک موهبت بوده است چرا که همیشه در هر موقعیتی، به ویژه در سال هایی که هنر بسیار غریب بود، به خوبی از آنها حمایت کرده است. اعتقاد دارم که با امکانات و محدودیت هایی که دارید، حرف های بسیار خوبی می زنید هرچند که علیرغم وجود افراد صاحب قلمی همچون جناب معینی، علی اکبر جعفری و … هفته نامه مرودشت، مظلوم واقع شده است.

 

صفایی: دقیقآ همینطور است واین را اضافه کنم که اگر امروز عرقی به کار در این شهر و به نام این شهر داریم و اعتراض مخاطبان را در اعلام نام مرودشت در اجراها به جان می خریم، به دلیل حمایت افرادی همچون آقای صالحی بوده است.

 

زارع: دقیقأ همینطور است. یک روز برای ایشان از مشکلاتمان، درد و دل می کردم.

 

خاطره شیرینی از این همه سال فعالیت در تئاتر کودک دارید؟

صفایی: در یکی از برنامه ها، گفتند که خانواده هایتان را هم همراه خود بیاورید. ما هم مادر خود را که «ننه» صدایشان می کنیم، به صحنه تئاتر دعوت کردیم. زمانی که از روی صحنه می دیدم که مادرم با چه شوق و رضایتی کار را دنبال کرده و ما را تشویق می کند، بسیار خوشحال شدم که توانستم کاری کنم که باعث رضایت مادرم باشد. چرا که قبل از وارد شدن به دنیای کودکان، تنها خواسته مادرم این بود که من خانه نباشم!! اما بعد از ورود به این حیطه و ازدواج، مادرم خودش تماس می گیرد و ما را به خانه اش دعوت می کند! امروز اگر پدر و مادر و اعضای خانواده ام از من راضی هستند، همه از برکت وجود کودکان است. آنها به من «زندگی کردن» را آموختند.

 

فکر می کنید با فرزند خودتان هم بتوانید چنین رابطه ای برقرار کنید؟

حتمأ. پسرم الآن در ۷ ماهگی یک کشتی گیر ورزیده شده است. البته مادرش در این لحظات، ترجیح می دهد مشارکتی نداشته باشد!! از خدا میخواهم که به من توانایی دهد که مثل پدرهای زحمتکش خودمان، بتوانم یک پدر خوب برای پسرم باشم.

 

همین جا هم از همه فرزندان می خواهم که قدر پدران خود و مهربانی آنها را بیشتر بدانند.

 

زارع: وقتی روی صحنه تئاتر کودکان قرار گرفتم، تازه فهمیدم که دوران کودکی، دوران شکل گیری اعتقاد است. هرچه در این زمان بر روی اعتقادات کار کنیم، نتیجه آن را در آینده برداشت می کنیم.

 

همیشه اعتقاد داشته ام که هیچ چیز مثل حرص و غصه خوردن در زندگی، حرام نیست.

IMG_4213

چه مشکلاتی در زمینه اجرا برای کودکان، پیش روی شماست؟

صفایی: ما از حداقل امکانات هم در این شهر محرومیم. درست کردن و حمل و نقل وسایل دکور، از مهمترین مشکلات ماست. متأسفانه جایی را نداریم که مختص کودکان باشد و ما حداقل بتوانیم وسایل و آرشیومان را آنجا نگه داری کنیم. همان مغازه خودمان را هم که به فروش اسباب بازی های فکری اختصاص داده ایم و محلی برای جمع آوری کارهایمان است، را اگر به شمشیر و تفنگ و ماشین و … اختصاص داده بودیم، منفعت مالی زیادی برایمان داشت! ولی کارهای آموزشی- فکری در آن ارائه می کنیم که متاسفانه بعضی از آنها، مدت ها خاک خورده اند، به این دلیل که خانواده ها با فواید این بازی ها آشنا نیستند.

 

ما در مقایسه با شهرستان های هم سطح خودمان نیز، بسیار عقب تریم. مسئولین این شهر، اصلأ با کار ما و ارزش آن، آگاه نیستند. بارها به متخصصان زمینه های مختلف آموزشی، علمی، مذهبی و … مراجعه کرده و درخواست کرده ایم که مطالب مفید و کارشناسانه خود را در اختیارمان قرار دهند، ولی متاسفانه همکاری خوبی با ما نشده است.

 

گروه کودک ماهان، در حال حاضر نماینده کودکان مرودشتی در سطح استان و کشور است. هرجا که برنامه ای داریم –علیرغم اینکه باعث دلخوری مخاطبان سایر شهرها می شود- خود را مرودشتی معرفی می کنیم در حالی که خیلی جاها باورشان نمی شود و حتی گاهی نمی دانند شهرما کجاست! امیدوارم همشهریانم از ما به دل نگیرند اما وقتی حمایت مسئولین سایر شهرها را می بینم، دوست دارم در سال ۹۴ از مرودشت خارج شوم.

 

زارع: متاسفانه نه تنها حمایت نمی شویم بلکه برخی مواقع مورد توهین هم واقع می شویم، صرفأ به این دلیل که در راستای منافع شخصی برخی مسئولین گام برنداشته ایم. مخصوصأ در این روزها که به انتخابات نزدیک می شویم، اینگونه برخوردها بیشتر می شود.

 

صفایی: همین جا خواهش می کنیم از کاندیداهای محترم که بر روی جنبه تبلیغاتی کار ما، حساب نکنند. هروقت خواستند که روحیه شان عوض شود، غصه ای از دلشان بردارند، در خدمتشان هستیم. ما به دلیل کار کردن با کودکان، هرگز به خود این اجازه را نمی دهیم که از صداقت و اعتماد کودکانه این بچه ها سوءاستفاده کنیم؛ هرچند که اگر در این مسیر پیش رفته بودیم الآن خیلی جلوتر بودیم!

 

زارع: این روزها، بعضی ها، جواب سلام ما را خیلی قشنگ تر می دهند! در حالی که قبلأ برای گرفتن یک مجوز، چه سختی هایی که پیش روی ما نبود!

 

و این یک آفت برای کار کودکان است

صفایی: بله، ما از این فرصت، باید برای فرهنگ سازی استفاده کنیم کما اینکه با همکاری برخی از نهادها، همین کار را هم می کنیم، اما تبلیغات سیاسی به هیچ عنوان با فعالیت ما همخوانی ندارد.

 

زارع: فرض کنید که ما بعنوان قهرمانان این کودکان، فردی را در نظر آنها بزرگ کنیم. اگر فردا این مسئول نتوانست به آنچه ما برای کودکان از آنها ترسیم کرده ایم، عمل کند، در حقیقت آموزش «دروغ» به آنها داده ایم.

 

یکی از بزرگترین مشکلات ما این است که بزرگترهایی که در برنامه حضور دارند، با نگاه بزرگسالانه به اجراهای ما نگاه می کنند و توقع برنامه هایی در همان سطح دارند. دوست دارم همین جا از خانواده هایی که در برنامه ما حضور می یابند خواهش کنم که در زمان اجرای برنامه ها سعی کنند کودک شوند، مثل یک کودک واکنش نشان دهند و از دریچه نگاه آنها، برنامه را ارزیابی کنند.

 

دوست دارید در پایان، چه جیزی به مردم بگویید؟

صفایی: یک کلمه «دوستت دارم» به تمام بچه ها و خانواده های آنهاست. امیدوارم که نام عمو صمد و عمو مهدی را به یادگار، بر روی قاب قلبشان بنویسند. دعا میکنم که در دنیا، دست هیچ سربازی بر روی ماشه تفنگ نرود.

 

زارع: بزرگتریم آرزویم این است که همیشه لبخند روی لب بچه ها باشد. دیگر نمی توانم به راحتی تئاتر تراژدی بازی کنم.

 

 گفتگو از آرزو اسماعیلی

منبع: هفته نامه مرودشت

1

  1. اسلامی   تیر ۱۵, ۱۳۹۴  

    افرین به بچه های خوب شهرمون. واقعا برنامه هاشون رو دوست دارن بچه ها. موفق باشید. سعی کنید نوآوری هم داشته باشید تا دچار رکود نشید

  2. محمد   تیر ۱۵, ۱۳۹۴  

    سلام. خدا قوت خسته نباشید

  3. محمد   تیر ۱۵, ۱۳۹۴  

    سلام. خدا قوت


ويژه نامه
تعداد شماره ها: 1
  • دريافت مرودشت
  • آرشيو
  • تازه های خبر
    پیشنهاد سردبیر