۱۴:۴۸:۰۵ - چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴
گفتگو با فاطمه طهماسبی/ کاپیتان تیم ملی زیر۱۴ سال ایران از زلزله نپال می گوید…
بچه های تیم ملی برای انجام مسابقه فوتبال عازم نپال شده بودند اما دچار زلزله ای ناخواسته شدند، شدت زلزله آن قدر بود که همه را شوکه کرد. آمار تلفات هر لحظه بالاتر می رفت و جو را سنگین تر می کرد.   بدلیل زلزله و گرفتار شدن نپال در این حادثه غم انگیز، بازی

بچه های تیم ملی برای انجام مسابقه فوتبال عازم نپال شده بودند اما دچار زلزله ای ناخواسته شدند، شدت زلزله آن قدر بود که همه را شوکه کرد. آمار تلفات هر لحظه بالاتر می رفت و جو را سنگین تر می کرد.

 

بدلیل زلزله و گرفتار شدن نپال در این حادثه غم انگیز، بازی های رده بندی و فینال برگزار نشد. بچه ها ساعت های پر اظطرابی را در مناطق زلزله زده به سر برده و دلتنگ شهر و دیارشان بودند. سرانجام بعد از هماهنگی های انجام گرفته، به ایران بازگشتند. فرصتی دست داد تا پای صحبت های کاپیتان تیم ملی و افتخار ایران و مرودشت بنشینیم. عزمش جزم است گرچه نامهربانی های مسئولین هنوز ادامه دارد… 

111

-نتیجه بازی آخر چه شد؟
حدود ساعت یک ظهر؛ پس از آنکه مسئولان برگزاری مسابقه، مدارک ما را برای انجام بازی رده بندی چک کردند، هنگامی که می خواستم رختکن را ترک کنم، به زمین خوردم. اول فکر کردم که دچار سرگیجه شده ام ولی وقتی چند نفر از بچه ها هم تعادل خود را از دست دادند، متوجه وقوع زلزله شدیم. طبقه دوم بودیم و راه فراری نداشتیم. در آن وضعیت، برای پناه کرفتن به سمت میز دویدم ولی به سمت آینه پرتاب شدم. چند نفر از دوستانم هم که به سمت راه پله رفته بودند، به اطراف پرتاب شدند ولی خدا را شکر صدمه جدی نبود.

به محض اینکه زلزله برای چند لحظه آرام شد،  خود را به زمین مسابقه رساندیم تا از ریزش آوار ساختمان ها در امان باشیم چرا که جایگاه تماشاگران نیز در حال فرو ریختن بود.

حدود ۷ ساعت در همین وضعیت بودیم. پس لرزه های بسیار شدیدی رخ می داد و حتی این احتمال وجود داشت که زمین نیز ترک بردارد.

 

-این اتفاقات بیشتر شبیه فیلم است…
بله، حتی در تمام این مدت چهار چشمی مراقب بودیم که نورافکن های چهار طرف زمین سقوط نکند. با تاریک شدن هوا، مسئول ورزشگاه گفت که باید آنجا را تخلیه کنیم چون در غیر این صورت امکان بازگشت به هتل وجود نداشت.

 

-بعد از ترک کردن ورزشگاه چه شد؟
به هتل برگشتیم. تقریبا نیمی از ساختمان فرو ریخته بود، ولی اتاق های ما دچار ترک خوردگی شده بودند . برق و اینترنت هم قطع بود. به دلیل وقوع پس لرزه های متعدد و شدید، جرأت رفتن به داخل اتاق و برداشتن وسایلمان نیز نداشتیم.

حتی از سوی مسئولین اعلام شد که زلزله بزرگتری در حال وقوع است بنابراین رفتیم وسایل خود و پتو و بالش و … را به پایین و در محوطه منتقل کردیم. هرچند که کسی نه می توانست بخوابد و نه حتی کفش خود را بیرون آورد. تا صبح، حدود ۱۰ پس لرزه دیگر هم رخ داد و تقریبأ تمام مردم همچون ما شب را در فضای باز سر کردند.

۲۰۱۵۰۴۲۶_۰۶۰۷۱۲ - Copy
-با توجه به این شرایط و قطع بودن خطوط ارتباطی و تخریب زیر ساختها، چگونه توانستید به کشور برگردید؟
طبق برنامه ریزی های انجام شده از قبل، قرار بود ما روز پس از بازی رده بندی و فینال به قطر و سپس به تهران برگردیم. بنابراین به سمت فرودگاه رفتیم. به نظرم تمام جمعیت کاتماندو به فرودگاه آمده بودند چرا که جای سوزن انداختن نبود و همه می خواستند فرار کنند.

همان ابتدا به ما گفتند که با حدود ۵ ساعت تأخیر پرواز می کنیم و بنابراین ما باید تا ساعت ۵ عصر منتظر می شدیم ولی بخاطر تخریب سالن ترانزیت و دیگر نقاط، مستقیم رفتیم کنار باند فرودگاه نشستیم!!! یعنی هواپیما جلو خودمان روی زمین می نشست!

 

-درست مثل اینکه وسط خیایان ایستاده باشی و سوار تاکسی شوی؟!
دقیقأ. چند ساعت از زمان مقرر نیز گذشت ولی خبری از هواپیما نبود. بچه های کم سن وسالی در تیم داشتیم که اولین تجربه سفر خارجی آنها و جدا شدن از خانواده بود. در این شرایط بسیار ترسیده بودند و حتی برخی از بچه ها، راز و نیازهای آخر خود را با خدا انجام می دادند و توبه می کردند!!! تقریبأ همه نا امید شده بودند.

 

-سرانجام چه شد؟
در این شرایط، باران هم شروع به باریدن کرد! مردم به هر سو می دویدند. حدود ساعت ۱۰ بود که سرانجام هواپیما به زمین نشست. در آن شرایط همه به دنبال نجات جان خود بودند و چیزی هم به نام «کارت پرواز» و … وجود نداشت. حتی هواپیماهای باری نیز مردم را سوار می کردند. ساعت حدود ۱۱ بود که پرواز کردیم.

وقتی هواپیما بلند شد، خوشحالی بسیار زیادی وجودمان را فراگرفت با این حال به پزشک تیم که در حال برقراری ارتباط با تهران بود، گفتیم دست نگهدارد شاید اتفاق دیگری افتاد!

IMG-20150427-WA0175
-آنقدر نا امید بودید؟
بله. چون حتی در فرودگاه هم چندبار برق قطع شد. وقتی حدود یک و نیم شب به قطر رسیدیم، باورمان نمی شد. تقریبأ یک روز را در فرودگاه گذرانده بودیم و بیش از سه روزکفش هایمان را بیرون نیاورده بودیم! خبر از غذا و این چیزها هم نبود.

حتی یکی از مهمانداران هواپیما که ایرانی بود به ما گفت که نزدیک به ۷ ساعت در آسمان کاتماندو پرواز کرده اند تا بتوانند بنشینند. چون به آنها اطلاع داده شده بود که یک تیم فوتبال ایرانی آنجا حاضر بودند.

 

-فاطمه خانم، شما عنوان کاپیتان تیم را یدک می کشیدید. این یعنی شما باتجربه تر از سایرین بودید. آیا در این شرایط توانستید به مسئولین تیم کمک کنید؟
خب شرایط خیلی سخت بود و من هم مثل سایرین ترسیده بودم ولی اگر من هم می نشستم و گریه می کردم، بچه هایی که بعضأ متولد ۸۲ بودند و اولین سفر خود را تجربه می کردند نیز روحیه خود را از دست می دادند.

بنابراین به همراه چند بازیکن دیگر که بزرگتر از بقیه بودیم، سعی می کردیم درظاهر هم که شده، روحیه خود را نبازیم تا بچه ها نیز امیدوار شوند. ما خیلی امید داشتیم که بر می گردیم.

حتی با بچه ها شوخی می کردیم تا گریه هایشان قطع شود. مثلا بچه ها داشتند گریه می کردند و می گفتند خدایا دیگر فلان اشتباه را تکرار نمی کنم. من هم با خونسردی می گفتم: آفرین، نفر بعد اعتراف کند! و همین باعث می شد بچه ها بخندند و کمی روحیه شان عوض شود.

 

-تمام وقایع این حادثه، درست مثل یک فیلم سینمایی کنار هم نشسته است:  نوجوانان کم سن و سالی به عشق کشور خود، به یک وطن غریب رفته اند و دچار حادثه بسیار دشواری همچون زلزله شده و حتی راه بازگشت هم ندارند. در این شرایط آیا با خودتان گفتید که کاش هرگز پا در این مسیر نگذاشته و مثل بسیاری از هم سالانتان  الان در کنار خانواده خود بودید؟
خیر. من در تمام این مدت، نگران خانواده بودم چون راه های ارتباطی قطع بود و می دانستم که چه استرسی به پدر و مادرم وارد می شود.

 

-اگر خدای نکرده شرایط طوری بود که دیگر بازگشت به ایران و دیدن خانواده برایتان غیرممکن می شد، آرزوی انجام دادن چه کاری را داشتید؟ از خدا چه می خواستید؟
من خیلی برنامه های زیادی برای زندگی خودم دارم. شاید می گفتم: خدایا، من آرزوهای زیادی دارم!!!

 

-الان هم که در حال صحبت از آن وقایع هستید، علیرغم تمام سختی ها، باز هم لبخند بر چهره دارید. چه چیزی باعث این آرامش می شد؟
آن لحظه فقط امید به خدا، انسان را دلگرم و سرپا نگه می دارد. مطمئن بودم خداوند دعاهای بچه ها را که اینگونه از ته قلب او را صدا می زنند و گریه می کنند، بی جواب نمی گذارد و روی ما را زمین نمی اندازد! وقتی در دوحه قطر به زمین نشستیم، برایمان باور کردنی نبود.

 

-اگر یک بار دیگر در نپال مسابقه ای برگزار شود، در آن شرکت می کنید؟
خیر!

 

-تکلیف بازی رده بندی و فینال چه می شود؟
طبق اعلام AFC این بازی ها در یک کشور دیگر برگزار خواهد شد.

 

-فاطمه قبل از مسابقات نپال، با فاطمه پس از مسابقات، چه تفاوتی دارد؟
واقعأ در آن لحظات مرگ را پیش چشمان خود دیدیم. واقعأ خدا کمکمان کرد و قدرت واقعی خدا را در آن لحظات حس می کردیم. ایمان خودم به خدا خیلی بیشتر شد؛ هرچند که همیشه او را در کنار خود حس کرده ام.

 

– به مسابقات برگردیم، سطح کیفی تیم ایران در مسابقات چگونه بود؟
خدا را شکر سطح فنی تیم های دختران رو به بهبود است و امسال نیز حضور بسیار خوبی داشتیم. دو بازی را با نتایج پرگل پشت سر گذاشتیم و در دو دیدار هم متحمل شکست شدیم که یکی از آنها بخاطر غافلگیری بود و در بازی دیگر نیز به تیمی باختیم که سال قبل از آن، باخت سنگینی در برابر آنها داشتیم ولی این بار بازی بسیار خوبی ارائه کردیم و حتی می توانستیم بازنده این دیدار نباشیم.

با این حال هنوز فاصله بسیار زیادی با تیم های شرق آسیا داریم.

 

– اوضاع درس و مدرسه چطور است؟
به دلیل شرکت در اردوها و مسابقات مختلف، معمولأ درس ها را خودم تنها می خوانم و سعی می کنم از کلاس عقب نمانم. در اردوها و مسابقات هم اغلب کتاب هایمان را با خود می بریم و همانجا دور هم درس می خوانیم. مدیریت مدرسه و معلم ها هم لطف دارند و همکاری های لازم را در این زمینه انجام می دهند. حتی برخی از معلمین محترم، از طریق شبکه های اجتماعی، نمونه سوالاتی را برای حفظ آمادگی تحصیلی، در اختیارم قرار می دهند و اشکالات درسیم را برطرف می کنند که همین جا از همه آنها تشکر می کنم.

 

-برنامه های آتی شما برای سال جدید چیست؟
در حال حاضر که بر روی درسم متمرکز شده ام و برای مدتی تمرین نخواهم داشت. بعد از آن باید خود را برای مسابقات قهرمانی آسیا که در چین برگزار خواهد شد، آماده کنیم.

 

-صحبت دیگری باقی مانده است؟
دوست دارم از پدر و مادرم تشکر ویژه ای داشته باشم. همچنین از شما و همکارانتان در هفته نامه مرودشت هم تشکر می کنم.

 

بدون شک یکی از مهم ترین عوامل موفقیت فاطمه، وجود و حمایت پدر وی می باشد که بخش عمده ای از توان خود را برای دخترش گذاشته است. گفتگو را با آقای طهماسبی ادامه می دهیم.

-شما چگونه از اتفاق رخ داده برای دخترتان مطلع شدید؟
هر روز سایت فدراسیون و تلویزیون برای پیگیری نتایج رقابت ها، دنبال می کردم. روز وقوع حادثه برای تیم ملی نیز ظهر مثل همیشه تلویزیون را روشن کردم و زیرنویسی را مشاهده کردم که از وقوع زمین لرزه شدیدی در نپال خبر می داد. با این حال اصلأ به ذهنم خطور نمی کرد که ممکن است اتفاقی در کاتماندو برای بچه ها افتاده باشد. وقتی جزئیات بیشتری از خبر فوق منتشر شد، علیرغم تمام نگرانی ها، به این فکر بودم که زلزله درست زمان مسابقه تیم ملی اتفاق افتاده است و بچه ها طبیعتأ باید در زمین بوده باشند.

 

-چگونه از شرایط و سلامتی بچه ها اطلاع پیدا کردید؟
با افرادی که در فدراسیون می شناختیم، تماس گرفتم تا سرانجام عصر فهمیدیم که برای بچه ها اتفاقی نیفتاده است؛ با این حال نگرانی عجیبی داشتیم چون فکر می کردم ممکن است اتفاقی افتاده باشد و نخواهند به ما اعلام کنند.

به خانمم چیزی نگفتم تا زمان تعطیل شدن مدرسه که ایشان پیگیر نتیجه مسابقه شدند و از آنجایی که ممکن بود در مدت بازگشت از مدرسه، خبر را بشنود و نگران شود، بنابراین خودم به مدرسه رفتم و  به آرامی مسئله را برایشان توضیح دادم. شماره مسئول فدراسیون را گرفتم تا خودشان به خانمم بگویند که بچه ها سالم هستند با این حال می دانم تا زمانی که فاطمه از فرودگاه قطر با ما تماس نگرفت، این موضوع را باور نکردند.

خودم نگران بودم ولی سعی می کردم در تنهایی قدم بزنم تا مادرش بیشتر نگران نشود.

 

-جناب طهماسبی، مسلمأ کلمات نمی توانند نگرانی شما را در آن لحظات به درستی بیان کنند با این حال اگر می شود بگویید در آن ساعات، چه به شما گذشت؟ به هرحال شما ثمره زندگی خود را که در تمامی زمینه های ورزشی، علمی، اخلاقی و هنری هم نمونه است، برای کشورتان، به کشوری دوردست فرستادید، حادثه ای برایش به وقوع پیوست و اطلاعی هم از سلامتیش نداشتید… آیا در آن لحظه از خاطرتان گذشت که کاش نگذاشته بودید فاطمه به این راه خطرناک برود؟
حقیقتأ خیر. شاید تا الآن که شما این سوال را مطرح کردید، هرگز به این مسئله فکر نکرده بودم. من تنها به علاقه خود فاطمه اهمیت می دهم. اعتقاد دارم که اگر انسان در راه دنبال کردن هدف خود، خدای نکرده دچار اتفاقی هم شود، در کنار تمام سختی ها، می تواند آن را بپذیرد. حتی خودش هم پرسید که اگر اتفاقی برای من پیش آمده بود، چه می کردید؟ و من هم گفتم که واقعیت این است که کاری از دست ما برنمی آمد. حتی ممکن است بچه ها کنارما باشند و خدای نکرده اتفاقی برای آنها بیفتد و ما هم نتوانیم کاری کنیم. این ها همه مشیت خداست و ما هم  فاطمه را به او می سپاریم و به خواست او راضی هستیم.

 

-در این شرایط که خانواده ها، سرمایه های زندگیشان را به دست مسئولین سپرده اند و از وضعیت آنها هم اطلاعی ندارند، آیا مسئولین اقدامات حمایتی هم برای خانواده ها انجام دادند؟
فدراسیون پیگیری هایی انجام می داد ولی هیچ کدام از مسئولین جویای احوال ما نشدند. متأسفانه علیرغم اینکه در تمامی رسانه های داخلی و بین المللی این مسئله و عمق فاجعه رخ داده در نپال اعلام شد، مسئولین شهرستان مرودشت حتی به عنوان یک همشهری هم احوال فرزند ما را نپرسیدند و این گونه رفتارها نارحت کننده است مخصوصأ که از جاهای مختلف کشور به دفعات با ما تماس گرفتند.

 

– به همین دلیل، مراسم استقبال از کاپیتان تیم ملی فوتبال دانش آموزی را برگزار نکردید و اطلاعی به کسی ندادید؟
به هرحال این گونه نیست که هیچ یک از مسئولین به فکر نباشند. قبل از اعزام فاطمه به نپال، جناب چراغی ریاست محترم آموزش و پرورش مرودشت در مدرسه دخترم حاضر شدند و از نزدیک با وی خداحافظی کرد در حالی که این را وظیفه دخترم می دانستم که به لحاظ سن و سال خدمت ایشان برسد. مسلمأ این رفتار برای ما بسیار با ارزش است و هیچگاه از ذهن ما پاک نمی شود.

برای اولین بار است که این صحبت ها را بازگو می کنم، در دوره های قبل هم مسئولین را برای مراسم استقبال دعوت می کردیم ولی پس از انجام برنامه، دیگر هیچ خبری از پیگیری های وعده هایشان نمی شد. درست است که برای فرزند من افتخار است که مسئولین شهرش به استقبال او بیایند ولی انتظار می رود که در سایر زمان ها نیز از وضعیت او که نه تنها نماینده شهر و استان و کشور بلکه نماینده و نمادی از یک دختر مسلمان ایرانی است، اطلاع یابند و او را حمایت کنند.

 

وقتی دختران ما، در دمای ۴۲ درجه سانتیگراد، با پوشش فوتبال بازی می کنند و با چهار گل تیم میزبان را شکست می دهند، در حقیقت نمونه عینی و عملی تبلیغ اسلام هستند. هرچند که ما انتظار مادی هم از مسئولین هم نداریم و پیگیری نکردن وعده هایشان را هم به پای مشغله کاری آنها می گذاریم ولی برای جلوگیری از آسیب هایی که ممکن بود از نظر روحی برای دخترم ایجاد شود، از برگزاری این مراسم صرف نظر کردم و فقط به روسای آموزش و پرورش و ورزش و جوانان اطلاع دادم که هر دو نیز خارج از شهر بودند.

 

خدا را شکر نیازی به کمک های مادی ندارم و در حد توانم فاطمه را حمایت می کنم ولی این انتظار می رود که از نظر روحی و روانی نه فقط دختر من بلکه تمام ورزشکاران را حمایت کنند.

برای مثال، پیشکسوتان فوتبال مرودشت با مدیریت جناب منصوری، همواره از لحاظ روحی بسیار به ما لطف داشته اند و در موقعیت های مختلف با حضور در منزل ما یا دعوت از دخترم برای حضور در برنامه هایشان، باعث دلگرمی وی می شوند و این اقدام خالصانه آنها بسیار برای ما با ارزش است.

اگر مسئولان می خواهند شهر پیشرفت کند باید نخبگان را حمایت کنند. بچه های مرودشت با حداقل امکانات در تمام زمینه های علمی، ورزشی، فرهنگی و… پیشرفت های قابل ملاحظه ای دارند ولی متأسفانه به دلیل برخوردهای دلسرد کننده، یا دست از تلاش می کشند و یا راهی شهرها و استان های دیگر می شوند.

سال گذشته در برنامه نوروزی که از شبکه فارس پخش شد و متأسفانه به دلیل عدم برنامه ریزی صحیح، فرصت حضور شایسته برای دو دختر قهرمان این شهر به وجود نیامد، به مسئولان حاضردر برنامه گفتم: همین الآن از چند استان با ما تماس گرفته اند و از ما خواسته اند که به آنجا برویم تا فاطمه در تیم آنها بازی کند ولی ما به مرودشت عِرق خاصی داریم.

 

کلام پایانی؟
از شما به خاطر توجه به قهرمانان شهرستان سپاسگزارم.

گفتگو از آرزو اسماعیلی

منبع: هفته نامه مرودشت


ويژه نامه
تعداد شماره ها: 1
  • دريافت مرودشت
  • آرشيو
  • تازه های خبر
    پیشنهاد سردبیر