۲۲:۱۰:۰۰ - سه شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۵
تحلیل های آبکی: اندر ماجرای وفای به عهد و تقدیر از مولفان کتب علمی و ادارات استاندارد و آبفا و هلال احمر و حقوق محفوظ مولفین مرده ی خارجی و مابقی قضایا…
هفته نامه مرودشت، علی کشاورزی- چندی است، دستم به هیچ کاری نمی رود. حال بدی است، زمانی که احساس می کنی، هیچ چیز سر جایش نیست و تو هر چه می گویی، مصداق آن گفته ی شمس تبریزی است که فرمود: “ منم آن گنگ خواب دیده و مردمان همه کر”.   امیدوارم که خرده

هفته نامه مرودشت، علی کشاورزی- ali-keshavarzi

چندی است، دستم به هیچ کاری نمی رود.

حال بدی است، زمانی که احساس می کنی، هیچ چیز سر جایش نیست و تو هر چه می گویی، مصداق آن گفته ی شمس تبریزی است که فرمود: “ منم آن گنگ خواب دیده و مردمان همه کر”.

 

امیدوارم که خرده گیران، این نوشته را به حساب خود بزرگ بینی و همه چیزی دانی نگارنده، نگذارند و  نگویند که: “فلانی خودش را تحفه نطنز می بیند و دیگران را هیچ می انگارد”.

 

نه، واله که چنین نیست، اما چیزی هست که با معادلات و سیستم فکری من جور در نمی آید، چیزی که انتظارات مرا از جامعه برآورده نمی سازد. چیزی مثل یک بغض در گلو، چیزی مثل این که قرار نبوده این جوری شود و شده است.

 

من نه مصلح اجتماعی هستم نه خود را روشنفکر می دانم، نه اصلاح طلب هستم و نه اصول گرا، نه در خانه ی خمار معتکف شده ام، نه زاهد شب زنده دارم، نه سفیدم  نه سیاه، نه استقلالی ام نه پرسپولیسی و نه هیچ چیز دیگر در مرزبندی های باطل امروز….

 

اما انسانی هستم مثل دیگران و شهروند این سرزمین که حق خود می دانم که نگران آن چه در جامعه و کشور من می گذرد، باشم، لطفا به این چند مورد توجه فرمایید:

 

در سال هایی که در شرکت کارخانه های صنعتی آزمایش، کار می کردم، شاهد بودم که با تلاش کارگران، مهندسان و مدیران شرکت، محصولات تولیدی شرکت، یکی پس از دیگری، موفق به اخذ تایید استاندارد کیفیت ایران می شدند، خوب این برای هر ایرانی و به ویژه کارکنان شرکت مایه افتخار و مباهات بود، در پایان سال متوجه شدم که درصدی عوارض به عوارض موجود، تحت عنوان عوارض اخذ آرم استاندارد کیفیت اضافه شده است. (طی یک بررسی که درآن زمان، انجام شده بود و خبرش در روزنامه ها هم انتشار یافت، حدود ۵۲ نوع عوارض تحت عناوین مختلف، اعم از قانونی و فرا قانونی و مادون قانونی، از صنایع تولیدی اخذ می شد و شاید یکی از عوامل نابودی صنایع تولیدی این کشور، وجود انواع کنه هایی بود که …). من در آن زمان دچار حیرت شدم، خدایا در همه جای دنیا، روی کالاهای بی کیفیت مالیات و عوارض وضع می کنند تا تولید کنندگان را ترغیب کنند که کیفیت تولیدات خود را به سطح استاندارد برسانند، در ایران انگار کار برعکس است؟

 

دومین حیرت وقتی بر ما عارض شد که با خرید انشعاب فاضلاب و صرف هزینه گزاف، با اتصال به سیستم فاضلاب شهری، وظیفه شهروندی خود را انجام دادیم و به سهم خود از آلودگی آب های زیر زمینی، جلوگیری نمودیم. اما سر ماه، دیدیم مبلغ قبض آب ما حدود ۵۰% رشد داشته است، متوجه شدیم که به خاطر این اقدام شهروندی و تعهد به محیط زیست و… هر ماه باید عوارض آن را به صورت نقدی به اداره آبفا پرداخت کنیم، در صورتی که باید این عوارض از کسانی اخذ شود که به جای هدایت فاضلاب منزل شان به سیستم فاضلاب شهری، آب های زیر زمینی و سطح کوچه و خیابان ها را آلوده می سازند.

 

سومین وادی حیرت آن جا رخ نمود که پس از طی دوره آموزشی کمک های اولیه و امداد و نجات کوهستان، به اتفاق اعضای گروه کوهنوردی، به نیت کمک به افراد نیازمند، به هلال احمر مراجعه کردیم و تقاضای عضویت داوطلبانه نمودیم، تا اگر در جایی از این سرزمین، بر اثر حوادث مختلف، کسی یا کسانی به کمک ما نیاز داشتند به طور افتخاری به ایشان کمک کنیم. در آن جا یک فرمی به ما دادند که علاوه بر مشخصات و طریقه دسترسی و تماس با ما، نوع کمک هایی که از دست ما بر می آمد را نیز قید کرده بود:

 

-شش نوع کمک در زمان وقوع حوادث غیرمترقبه به علاوه ی یک گزینه ی سایر

 

-چهار نوع کمک در شرایط عادی به اضافه ی یک گزینه ی سایر

 

-دوباره یک سایر انواع کمک هایی که در دو بند فوق نمی گنجیدند

 

-سوال در مورد اهدای خون

 

نکته جالب این بود که ما برای این که بتوانیم یک یا تمام کمک های انسان دوستانه، اعم از کمک های نقدی تا حضور در مناطق آسیب دیده و کمک به مردم منطقه و …. را به خلقان ارایه کنیم، سالانه باید مبلغی به عنوان حق عضویت بپردازیم!!! جل الخالق، قصد کمک به مردم را داری؟ باید پول بدهی تا مرحمت کرده، اجازه دهند کمک کنی، درست فهمیدم؟

 

در باب مدارج علمی پولکی و روند اخذ مدرک و خرید پروپوزالِ پایان نامه و صد البته خود پایان نامه و تدوین کتاب به شکل های ناجوانمردانه فراوان گفته و شنیده ایم، از جمله ی این شگردها، چاپ آثار نویسندگان خارجی که دیگر در قید حیات نیستند یا از ایران رفته اند تا از حقوق خود دفاع کنند، به نام مولفین زرنگ! عصر حاضر است. چرا که دیگر پروفسور “رلف نارمن شارپ” زنده نیست تا بپرسد: “ای برادر، چرا کتاب من را برداشته ای و با حذف قسمت هایی که نفهمیده ای یا لازم ندیده ای، عینا کپی زده ای؟ به همین قبله محمدی، من تک تک کتیبه های میخی هخامنشی را خوانده و علاوه بر کشف حروف و آواها و تلفظ آن ها و هم چنین کشف دستور زبان باستانی و خط میخی، بدان جا رسیده ام که در برخی کتیبه ها حتی اشکالات املایی نویسنده عهد هخامنشی را یافته ام، آخر تو با چه مجوزی کتاب من را به نام خودت چاپ کرده ای؟

 

جضرت عباسی ببرمت پای یک کتیبه میخی، ببینم یک کلمه اش را می توانی ترجمه کنی؟ تو که می دانی نمی توانی، پس ترجمه کتیبه های خط میخی هخامنشی را از کجا درآورده ای؟ و به نام خودت چاپ کرده ای؟؟؟” به نظرم اگر هم پروفسور “رلف نارمن شارپ” زنده بود و این سوالات را می پرسید، توانگران این سرزمین، خود را ملزم به پاسخگویی نمی دیدند.

 

هم چنین بسیار دیده ایم بزرگوارانی که با کپی کردن مطالب و چسباندن آن ها به یکدیگر، یک شبه نویسنده می شوند.

 

اخیرا برخی از دانشگاه ها، دو نمره از پایان نامه ی دانشجوی در طلب مدرک را منوط به ارایه ی مقاله به یکی از سایت های علمی! مجوز دار نموده اند، دانشجوی فلک زده باید با کپی و پیست کردن قسمت هایی از پایان نامه خودش، یک یا دو یا سه (بسته به جیب مبارک) مقاله استخراج کند و برای یک سایت علمی پولی بفرستد، هزینه این کار مثل این است که بخواهی در کنار پیاده رو، چغورپغور بخوری یا در تاپ ترین رستوران شهر، خاویار بخوری بین ۱۰۰ هزار تومان تا سه میلیون تومان متغیر است. بعد از ارسال مقاله، تازه اول بدبختی دانشجو است. سایت علمی پولی، بهانه های بنی اسرائیلی را آغاز می کند، اینجاش کجه، اونجاش راسته، این خط باید با این سایز باشد، جای استاد راهنما با نویسنده عوض شده، این قدر می گیریم سایز فونت را عوض می کنیم، این قدر می گیریم جای نام استاد و دانشجو را عوض می کنیم و دست آخر، گواهی پذیرش مقاله دانشجو را با عنوان غلط و به نام دیگری صادر می کنند و…

 

اما این کار حداقل سه تا حسن دارد:
-مبلغی از وقت و پول دانشجو صرف یک کار بی خود می شود، چون کار علمی جدیدی انجام نداده است.

 

-پول خوبی گیر آن موسسه ای می آید که در کمال صداقت و خیرخواهی، توانسته از رانت موجود استفاده کند ومجوز فعالیت بگیرد.

 

-یک گواهی پذیرش مقاله هم برای استاد راهنما صادر می گردد که ضمن به همراه آوردن اجر اخروی، برای ترفیعات علمی و حقوقی هم ماشاالله اثر خوبی دارد.

 

اخیرا به واسطه یک تماس تلفنی به نه هزار و ششصد و چهل و پنج هزار و هفتصد و سی و یکمین وادی حیرت وارد شدم، یک مرتبه از خوان هشتم این همه ترقیدم، می پرسید چه جوری؟ عرض شود که این جوری:

 

چند روز پیش، در حال رانندگی بودم، طبق معمول داشتم می رفتم سر مزرعه، گوشی تلفن همراهمان زنگید، ماشین را کنار جاده، پارک کردم تا تلفن را پاسخ گویم (الکی، یعنی مثلأ من انسان قانون مداری هستم و گرنه خداییش در حال رانندگی جواب دادم) و دیدم که از حوالی مشهد صدای جرس می آید. خانمی آن ور خط بودند و به طور استفهامی مرا به نام صدا کردند، آقای دکتر کشاورزی؟ با آن که دکتر نیستم، گفتم بفرمایید، راستش خسته شدم از بس برای دیگران توضیح داده ام که من دکتر نیستم. لامذهب تقصیر دیگران نیست، تیپم دکترانه می زند، مخصوصا از روزی که طناز شهر، این علی مرادی گروه به گروه شده، این تخم را در کام دگران شکانید و مرا پروفسور خطاب کرد. بنابراین دیگر توضیح نمی دهم. ایشان پرسیدند:” شما کتاب تالیف کرده اید؟”

 

گفتم: “بله، سه تا، یکی برای بچه ها، یک داستان تاریخی برای بزرگسالان، یک کتاب علمی دانشگاهی میان رشته ای” نمی دانم چرا این قدر توضیح دادم، سوال ایشان فقط یک جواب، یک کلمه ای داشت.

 

ایشان: “من از سازمان توسعه مدیریت ایران تماس می گیرم، این سازمان می خواهد یک جشنواره ی تقدیر از مولفین کتب علمی برگزار کند و….”

 

و ما از فحوای سخن ایشان دانستیم که همایشی است در مشهد و ما را در هتل اسکان می دهند و می توانیم یک همراه شرعی هم داشته باشیم و سیمرغ زرین می دهند البته اگر واجد شرایط باشیم و …. قرار شد، ایمیل بدهیم و ایشان اطلاعات تکمیلی را ارسال کنند، ایمیل مان را دادیم.

 

با توجه به مویی که سپید کرده ام می دانستم که دیگر کسی سراغ از علم نمی گیرد چه برسد به این که بخواهند از مولفین کتب علمی تقدیر هم بکنند، حتما یک بازار کاسبی باید برقرار باشد، اما حتی تصورش را هم نمی کردم که این جور، می فرمایید چه جور؟ عرض می کنم که این جور:

 

برای این که خدای ناکرده خطایی در قضاوت نرود، عین نامه ی ایشان و تعرفه مقامات علمی را به رویت شما بزرگواران می رسانم:

13

12

خود نامه که البته واضح و مبرهن است، فقط دارای یک مهر قرمز رنگ کج “فوری” است که از لحاظ روانشناسی، برای دست پاچه ساختن گیرنده نامه، طراحی شده است.

 

بحث من بیشتر سر نامه دوم است که با عنوان “تعرفه” از سوی موسسه ذیربط مشخص شده است. اجازه دهید کمی بیشتر به این تعرفه بپردازیم:

 

-زمان و مکان برگزاری مراسم، کاملا مذهبی است، روز میلاد پیامبر(ص) و امام صادق(ع) در اولین شهر مذهبی کشور یعنی مشهد مقدس

 

-با درج جمله ای از رهبر انقلاب، متوجه می شویم که از لحاظ سیاسی هم هیچ کم نگذاشته اند.

 

-در مرحله بعد، مولفان را در یک سیستم کاستی اقتصادی طبقه بندی کرده اند، سیلور به معنای نقره، گُلد به معنای طلا و پلاتنیوم به معنای طلای سفید و الماس؟ به نظر می رسد طراح این سناریو، معادل انگلیسی الماس را نمی دانسته است چون بر حسب روال طبقات پیشین باید این کلمه هم به انگلیسی دیاموند می نوشت!

 

-حتما از خود می پرسید حالا چرا مولفان کتب علمی که از مراکز علمی و دانشگاهی برخاسته اند را به چهار طبقه تقسیم کرده اند؟ اگر به خانه های جداول تعرفه نگاه کنید متوجه می شوید که به هر طبقه ای امتیازاتی تعلق می گیرد که به طبقات مادون آن تعلق نمی گیرد. یعنی طبقه سیلوریان فقط مشمول دو امتیاز این همایش می شوند، گلدیان سه برتری بر سیلوریان دارند و پلاتنیومیان دو برتری بر گلدیان و الماسیان دو برتری بر پلاتنیومیان و بنابراین الماسیان هفت امتیاز بر سیلوریان دارند و چهار امتیاز بر گلدیان و ….

 

-دلیل این تبعیض و آپارتاید چیست؟ هیچی عزیزم، عمرم، فرهیخته گرامی ام، خون خودت را کثیف نکن. ترا گر سیم و زر در بساط باشد از جمله سیلوریانی، یعنی با پرداخت ۲۱۲۰۰۰۰ تومان، شما جزو میهمانان نقره ای هستید، گر کمی سر کیسه شل کنی و ۴۵۷۰۰۰۰ تومان بپردازی از “نقره” ارتقا یافته “طلا” خواهی شد، گر کمی بیش شل کنی و ۵۵۷۰۰۰۰ تومان بپردازی، “طلای سفید” می شوی و اگر کاملا شل کنی، یعنی باز باز، دوازده میلیون و نهصد و بیست هزار تومان می گیرند و الماست می کنند.

 

-سیلوریان را از این همایش سهم چه باشد؟ حضور در جلسه و اخذ سیمرغ زرین جشنواره البته در صورت کسب نمره ازهیات ممیزی کتاب که البته بعید است هیچ سیلوری شایستگی دریافت سیمرغ زرین را داشته باشد، انصاف هم خوب چیزی است، خودت نقره باشی و توقع سیمرغ زرین هم داری؟ و دریافت اعتبارنامه، حالا چه اعتبارنامه ای بماند، انگار نویسندگان را پیش از این اعتباری نبوده است.

 

-گلدیان را سهم چه باشد؟ سهم سیلوریان به علاوه درج اخبار مربوط و نام اثر و نویسنده در ۶ روزنامه کثیرالانتشار و اهدای آلبوم روزنامه ها، عضویت در هیات علمی مرکز پژوهش و آموزش مدیریت ایران و دریافت کارت عضویت و دست آخر دریافت کتابخانه مدیران با ۱۴۰ عنوان کتاب جهت اتاق مدیریت

 

-پلاتنیومیان را بهره چه باشد؟ سهم سیلوریان و گلدیان به اضافه عضویت در مجمع مدیران دانش بنیان و دریافت پروانه عضویت، نصب حمایل جشنواره قبل از حضور بر روی استیج جهت دریافت جوایز

 

-الماسیان را غنیمت چه باشد؟ هر آنچه سیلوریان و گلدیان و پلاتنیومیان گیرند و افزون بر آن: دریافت مالکیت یک عنوان کتاب و ثبت آن در کتابخانه ملی و فهرست نویسی فیپا به نام شخص، چاپ ۵۰۰ جلد از کتاب مذکور با امکان چاپ رزومه شخص در پشت جلد کتاب

 

این موارد در نه بند فرم تعرفه آمده است و مسلم است که این تبعیض طبقاتی در هنگام انتخاب نویسنده برنده سیمرغ زرین و یا نوبت اهدای جوایز نیز برقرار خواهد بود یعنی ابتدا با تشریفات کامل، جوایز الماسیان را اهدا می کنند و سیلوریان هم می فرستند طبقه آخر تایتانیک!

 

هم چنین برخی از این موارد بدیهی هستند مثل بند اول و دوم و سوم، مسلما افراد حاضر در این جشنواره می توانند در مراسم شرکت کنند و اعتبارنامه ای هم بگیرند و اخبارش هم در روزنامه ها چاپ شود. برخی موارد معامله ای منطقی است، پول می دهی و آن ها هم ۱۴۰ جلد کتاب به شما می دهند، بخشی از آن، مانند یک شو کمیک است مثل نصب حمایل روی دوش و سینه افراد، یک بخش آن مصیبت است مثل چاپ یک کتاب از قبل نوشته شده توسط یک نویسنده مزدور ناشناس به نام شما، یعنی شما پول می دهی و یک کتابی که نویسنده اش مشخص نیست و احتمالا به خاطر غم نان، حاضر شده پولی بگیرد و کتابش به نام شما چاپ شود. اما دو مورد آن فاجعه است، یکم: “عضویت در هیات علمی مرکز پژوهش و آموزش مدیریت ایران و دریافت کارت عضویت” و دویم: “عضویت در مجمع مدیران دانش بنیان و دریافت پروانه عضویت،” یعنی اگر شما پول بدهی می توانی عضو هیات علمی مرکز پژوهش و آموزش مدیریت ایران و عضو مجمع مدیران دانش بنیان دارنده پروانه عضویت شوی!!! به همین راحتی و اگر پول ندهی به همین ناراحتی.

 

یادش نه به خیر، پنداری زمان قجری است که پولی به سلطان صاحبقران می دادند و القاب فلان السلطنه و فلان دوله و حکیم الممالک و ملک التجار و…. را می خریدند.

 

نامه ها دارای ظرایف متعدد دیگری نیز هستند از جمله در پایین تعرفه ها به جای کلمه ی “تنها” از معادل انگلیسی آن یعنی “سینگل” استفاده کرده اند و یا فارغ از طبقه نقره یا الماس بودن تان می توانید عناوین کتاب و تعداد چاپ ها را انتخاب کنید تا به نام شما چاپ شود.

 

آی بیل بخورد تو کمر کسی که کتاب علمی تالیف کرده و حالا می آید خدمت شما تا کتب بی صاحب را به نام وی چاپ کنید. مشکل من عقده چاپ کتاب دیگران به نام خودم نیست بلکه مشکلم این است که الان سه کتاب دیگر آماده چاپ من در انتظار یک ناشر هستند که به سرمایه خودش آن ها را چاپ کند.

 

این نامه ها را که دیدم به قول شاملو “من درد در رگانم، وحشت در استخوانم و…” اما زود یادم آمد که دیری است همه چی، یک جور دیگری شده، پس در جواب ایشان به چند جمله اکتفا نمودم، در پاسخ شان نوشتم:

 

“با سلام
واقعا دکان خوبی باز کرده اید.
علم و دانش و پژوهش و همه چیز را زیر سیطره پول در آورده اید
واقعا که دست خوش
بدا به حال آیندگان این سرزمین”

 

چند روز بعد دوباره تلفنم زنگ خورد و همان خانم پس از سلام و تعارفات معمول با خوش اخلاقی فرمودند که “با ما تماس نگرفتید؟” عرض کردم که پاسخ ایمیل شان را داده ام و ایشان گفتند: ایمیل مربوط به دبیرخانه است و حالا پاسخ من چیست؟
عرض کردم که به یاد خرید القاب در دوره ی قجری افتادم

 

-وا این چه حرفیه آقای دکتر؟
کار بالا گرفت و ایشان گفتند: این همه اساتید دانشگاه تهران که ثبت نام کرده اند، اشتباه کرده اند…؟

 

گفتم: آنان که ثبت نام کرده اند اشتباه کرده اند.
فرمودند: با این طرز فکرتان من دلم برای بچه های شما می سوزد

 

عرض کردم: با این روش کار شما، من دلم به حال تمام فرزندان این سرزمین می سوزد
فرمودند: دلتون نمی یاد پول خرج کنین

 

گفتم: اتفاقا، آی خرج می کنم، منتهی به جاش، متاسفانه اهل پول مفت دادن نیستم.
-.
-.

در آخر با پرخاش گفتند که: واقعا براتون متاسفم

 

پاسخ دادم که: برای خودتان متاسف باشید که مزدور سوداگران شده اید و حال که کار به این جا رسید مطمئن باشید که من این مطلب را رسانه ای خواهم کرد و لینک آن را برای تان خواهم فرستاد و قطع تماس ….

 

سطور خالی حاوی مکالماتی است که ضرورت نداشت در این جا بیاید و البته ما به قول خویش وفا کردیم ….


ويژه نامه
تعداد شماره ها: 1
  • دريافت مرودشت
  • آرشيو
  • تازه های خبر
    پیشنهاد سردبیر