۱۵:۳۷:۴۸ - شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵
یک لحظه آفتاب…/ گفتگو با جانباز علیرضا کاظمپور
-لطفأ خود را معرفی بفرمایید. علیرضا کاظمپور، متولّد سال۱۳۴۶ سیوند هستم. دوره های ابتدایی و راهنمایی را در سیوند و مقطع دبیرستان را در سعادتشهر گذراندم. سال ۱۳۷۰ ازدواج کردم که ثمره آن، یک پسر است که دوره سربازی خود را در مشهد می گذراند و یک دختر که ازدواج نموده.   -از زمان انقلاب،

IMG_20170205_181112

-لطفأ خود را معرفی بفرمایید.
علیرضا کاظمپور، متولّد سال۱۳۴۶ سیوند هستم. دوره های ابتدایی و راهنمایی را در سیوند و مقطع دبیرستان را در سعادتشهر گذراندم.
سال ۱۳۷۰ ازدواج کردم که ثمره آن، یک پسر است که دوره سربازی خود را در مشهد می گذراند و یک دختر که ازدواج نموده.

 

-از زمان انقلاب، چیزی به خاطر می آورید؟
بله. زمان انقلاب خیلی کم سن و سال بودم ولی به همراه برادرانم در جریانات انقلاب حضور داشتم. تنها کسی که از شیراز عکس رهبر را می آورد، برادرم بود که ایشان نیز آنها را به من میداد تا توزیع کنیم. در مسجد، جمع می شدیم و پای حرف بزرگترها می نشستیم. کم کم از حرف ها و روزنامه ها، متوجه می شدیم که سیّد بزرگواری قرار است به کشور بیایند و شاه برود.

 

-مبارزات چگونه شکل گرفت؟
اولین راهپیمایی های منطقه، از سیوند شروع شد. مردم در مسجد جمع شده بودند و بعد به اتفاق بیرون آمدند. فردای آن روز، عده ای جلو پاسگاه جمع شدند و شعارهایی درحمایت از شاه سر دادند. یک روز عکس شاه و فرح را به چهارپایی بستیم و در کوچه ها می چرخاندیم که عده ای به ما حمله کردند و سر من را شکستند.

کم کم مبارزات جدی تر شد. یک روز گروه تئاتری از زرقان به سیوند آمد و نمایشی با مضمون انقلاب اجرا کرد همین باعث شد گارد شاهنشاهی، حکومت نظامی اعلام کند.

اولین جایی در منظقه که مردم به صورت کفن پوش در راهپیمایی شرکت کردند، سیوند بود. مردم کفن پوش سیوند به همراه حاج آقا نجفی به مرودشت آمدند. من نیز به همراه سه برادر کفن پوشم به مرودشت آمدم. تا فلکه رفتیم و در این بین سیوندی ها، تابلو سپاه دانش را هم پایین کشیدند.

خلاصه این درگیری ها با پاسگاه و تظاهرات مردمی ادامه یافت تا اینکه ۱۲ بهمن ماه رسید و حضرت امام(ره) به میهن بازگشتند.

 

-لحظه پیروزی انقلاب را خاطرتان هست؟
تلویزیون کوچکی داشتیم که آن را به مسجد محل برده بودیم حدود ساعت ۹ بود، جشن گرفتیم تا ۲۲ بهمن که انقلاب پیروز شد و هنوز هم آن جشن ها ادامه دارد.

 

 

-چه افرادی در روشنگری و بیدار ساختن مردم سیوند نقش بیشتری داشتند؟
افرادی همچون آیت الله موسوی نژاد، حاج آقا نجفی، حاج آقا خدایی که موقع سخنرانی ایشان در سیوند، گارد شاهنشاهی حکومت نظامی اعلام کرد. همچنین سیّد جمال الدین ضرّایی که جانباز و آزاده هستند و کتابی نیز با عنوان «زندگی با سطل» شامل خاطرات دوران اسارت ایشان به چاپ رسیده است.

 

-روزهای بعد از انقلاب، در سیوند چه می گذشت؟
مردم واقعا خوشحال بودند و احساس آزادی می کردند. قبل از انقلاب حتی گارد به مردم اجازه نمی داد به کوه بروند و هیزم بیاورند و بفروشند بلکه درآمدی داشته باشند. پس از انقلاب، کارها رونق گرفت و اوضاع مردم بهتر شد. ما هم آموزش هایی دیدیم و ابتدا در قالب هسته و بعدها در پایگاه های مقاومت به فعالیت می پرداختیم تا اینکه سال ۵۹، دشمن به خاک مقدس سرزمین مان حمله کرد.

 

-اولین گروه از سیوند چه زمانی به جبهه اعزام شد؟
اولین گروه از بسیجیان سیوند، سال ۶۰ اعزام شدند ولی پیش از آن نیز در جبهه، سرباز داشتیم. آن روز را به یاد دارم؛ شور خاصی در سیوند بود. مردم جمع شده بودند و رزمنده ها را از زیر قرآن رد می کردند.

 

-با توجه به سن کم، آیا توانستید به جبهه بروید؟
نه متأسفانه. به دلیل کم بودن سن، ما را به جبهه نمی بردند بنابراین ما هم در پشت جبهه به فعالیت های پشتیبانی می پرداختیم. انصافأ که مردم سیوند هم سنگ تمام می گذاشتند و نسبت به جمعیت، اغلب بیشترین کمک به جبهه ها، در منطقه، از سوی مردم این شهر انجام می شد.

شهریورماه سال ۶۲، یکی از برادرانم به مقام رفیع شهادت نائل شد. دو برادر دیگرم نیز، جبهه بودند؛ به همین خاطر مادرم اجازه نمی داد که من هم به آنها ملحق شوم و بی تابی می کرد. بنابراین روزی پیش شهید مهدی سجادیان رفت و از ایشان خواست تا مانع رفتن به من به جبهه شوند. ایشان نیز به بنده گفتند که «نمی توانم  بگویم به جیهه نرو، ولی اگر می شود…. دی ماه ۶۲ به کازرون رفتم و آموزش دیدم، امیدوار بودم مادرم این بار رضایت دهد ولی ایشان باز هم مخالفت نمودند.

 

خودم سیوند بودم، دلم جبهه. سعی می کردم در فعالیت های دیگر شرکت کنم و هرجا نیاز به کمک بود، انجام دهم. به همراه بچه های سپاه می رفتیم نگهبانی، کمک های پشت جبهه را جمع آوری می نمودیم. گاهی نیز فتنه هایی شکل می گرفت که باید سریعأ با آنها مقابله می کردیم؛ مثل غائله طرفداران بنی صدر.

به هر زحمتی بود، سال ۶۳ به جبهه اعزام شدم. در قالب گردان حضرت یوسف(ع) تجهیز شده و به جزیره مجنون رفتیم.

 

4 001dasdsdasdsf

-آیا این مسئله درست است که سیوندی ها در جبهه، بیشتر “بی سیم چی” بودند؟
به دلیل خاص بودن گویش سیوندی، بچه ها از پشت بی سیم، راحت تر با هم ارتباط برقرار می کردند و امنیت بالایی هم داشت چون سیوندی ها با همین گویش منحصر بفرد، به طور رمزی با هم ارتباط برقرار می کردند.

 

-می شود بیشتر مثال بزنید؟
مثلأ به هم پیغام می دادند: «به اُسور اسبیدو باش زی بره» که معنی لغوی آن این می باشد که به «اسب سفید بگو زود بیاید» و در کل این مفهوم را می رساند که به آمبولانس بگو بیاید. یا اینکه می گفتند: «اَسبو باش، پارس که» بدین معنی که به «سگ بگو پارس کند» که یعنی «کاتوشا بنداز»! یا اینکه: «به کَلَ پشت باش یه لقطی بناش» که معنی آن این است به «لاک پشت بگویید یک لگد بزند» و منظور این بود که «یک گلوله توپ بیندازید». حتی به همین طریق به هم “گرا” می دادند و مثلأ پس از پرتاب یک توپ می گفتند: «لُچِش کن اووَر» یعنی کجش کن به اون سمت.

 

– در چه عملیات هایی رشادت رزمنده های سیوندی و مرودشتی، برجسته تر بود؟
بچه های سیوند و به طور کلی شهرستان مرودشت، نوک پیکان گردان های عملیاتی در لشکر ۱۹ فجر و المهدی(عج) فارس بودند. فرماندهان و رزمندگان این خطه، رشادت های بسیاری از خود نشان دادند. گردان امام محمد باقر(ع) لشکر ۱۹ فجر متشکل از رزمندگان دلاور منطقه مرودشت بود که جانفشانی بسیار کردند و هرگز در عملیات ها کم نمی آوردند و کم نمی گذاشتند. همچنین رشادت غواص های مرودشتی در عملیات والفجر ۸، از خاطرمان محو نخواهد شد. بچه ها بدون دلهره، و بسیار عاشق و ستوار به سمت خطر می رفتند.

 

-چند نفر شهید و رزمنده در سیوند وجود دارد؟
سیوند دارای ۴۲ شهید دفاع مقدس، شهید رضا زارع بعنوان شهید انقلاب و یک شهید در حادثه کربلا می باشد. همچنین این شهر دارای ۱۶۵ جانباز ارزشمند دوران دفاع مقدس، ۳ جانباز کربلا، ۱۶۵ رزمنده و ۸ آزاده سرفراز می باشد. که می توان کفت به نسبت جمعیت روستاهای شهرستان، بیشترین کمک به جبهه را داشته است. در کربلای چهار و پنج بیشترین شهید را داشتیم.

 

-امیدواریم هیچگاه در هیچ جای دنیا، جنگی رخ ندهد ولی فکر می کنید اگر روزی خدای نکرده، بار دیگر دشمن به ما حمله نماید، شاهد چنین رشادت هایی خواهیم بود؟
واقعأ جنگ خانمان سوز است و شاید بهترین راه برای درک آن دوران مطالعه آثار نوشته شده اسرا و رزمندگان باشد از جمله کتاب هایی همچون “اشلو”، من “زنده ام” (خاطرات سه دختر خرمشهری که اسیر شدند)، “پای جا مانده” و…. شک نداشته باشید جوانهای این مرز و بوم، امروز حتی محکم تر پای کشور خود ایستاده اند. دفع فتنه ۸۸، شتاب رشد علمی، رشادت آتش نشانهای عزیز و هزاران مورد از این دست، همه نشان دهنده این است که علیرغم وجود مشکلات و کم کاری برخی از مسئولین، مردم برای کشور خود ارزش قائلند و همین الآن اگر رهبرشان اذن نمایند، آماده اند در هر حوزه ای حماسه خلق کنند.

 

-از رشادت رزمندگان مرودشتی و سیوندی بیشتر برایمان بگویید
در عملیات والفجر ۱۰، محلی به نام تپه ریشِن را به ما سپردند و گفتند اینجا از حیث اهمیت، همچون تنگه اُحُد است و حتی اگر دست و پایتان را هم از دست بدهید، باید آن را حفظ کنید. فاصله کمی با نیروهای عراقی داشتیم و عملیات بسیار حساس بود. ظهر آن روز، بعد از خوردن ناهار، تقریبأ تمام بچه ها دچار مسمومیت شدند به نحوی که اصلأ نمی توانستیم سرپا بایستیم. به همین علت، عملیات یک شب عقب افتاد و شب بعد به عراقی ها حمله کردیم و تا نزدیکی مقر فرماندهی رفتیم.

 

معلوم شد ستون پنجم دشمن، برای تضعیف قوای ما، در غذای آن روز ظهرمان، مایع ظرفشویی ریخته بوده اما از آنجایی که خدا می خواست این مسئله به نفع ما تمام شد چرا که آن شب، هوا بسیار صاف بود و از نظر نظامی، اگر آن شب حمله کرده بودیم، به خاطر دید دشمن، ممکن بود هیچکدام زنده نمانیم، در حالی که شب بعد، ابر سنگینی در آسمان بود و در تاریکی کامل توانستیم عملیات خود را انجام دهیم.

 

در عملیات والفجر ۱۰ هم تلفات بسیاری دادیم. در جزیره مجنون نیز بچه های مرودشت بسیار جانانه دفاع کردند و در پَت جنوبی این جزیره، به فرماندهی جناب ساسان فرهادی، رشادت بسیاری از خود نشان دادند. هم از نظر ویژگی های جزیره و سختی مسیر و وجود حیوانات و هم از نظر نزدیکی به عراق، شرایط بسیار سختی بود. تلفات بسیاری هم در این منطقه دادیم به نحوی که در مرودشت شایعه شده بود، گردان حضرت یوسف(ع)، منهدم شده است. به همین دلیل پس از بازگشت از عملیات، از ابتدای شهر، رژه رفتیم تا مردم ببینند و روحیه بگیرند.

 

-این روزها زیاد می شنویم که قبل از انقلاب ارزانی بود، راحتی بود. آیا این مسئله حقیقت دارد یا تبلیغات است؟
این مسئله صحیح نیست. خیلی به ملت ایران ظلم می شد. کافی است کتاب خاطرات سران رژیم شاهنشاهی را مطالعه کنید. آن موقع حتی اجازه باز کردن چکاننده یک اسلحه را هم نداشتیم، فقط می توانستیم ضامن را باز کنیم. از بسیاری حقوق خود محروم بودیم. درست است اجناس ارزان بود، ولی چه ارزانی؟ درآمد روزانه یک کارگر چیزی در حدود ۳ تومان بود، در حالی که قیمت یک حلب روغن ۲۰ تومان بود! در حالی که جمعیت ما، ۳۵ میلیون نفر بود و درآمد نفتی خوبی هم داشتیم.

 

در بسیاری از شهرها و روستاها، مردم در مضیقه بودند، امکانات اولیه هم در بسیاری از نقاط فراهم نبود. گاهی ماه ها، مردم نمی توانستند برنج بخورند. البته گاهی بی توجهی هایی هم هست ولی شرایط خیلی بهتر شده است. یادم هست که خودم از سال اول ابتدایی مجبور بودم برای مخارج تحصیلم، کار کنم. آن موقع دستمزد من روزی” ۵ زار” بود.

 

-آیا برنامه ای برای انتقال تجربیات خود به نسل های بعد که دوران انقلاب و جنگ را درک نکرده اند، داشته اید؟
از همان اوایل انقلاب، جلساتی را مثل طرح حلقه های صالحین برگزار می کردیم. بعد از انقلاب هسته مقاومت را نیز راه اندازی کردیم. آن موقع من هنوز کم سن و سال بودم و اجازه نمی دادند در برخی قسمت ها فعالیت کنم، با اینحال سعی کردیم اتاقی را مرتب کنیم و آن را به کتابخانه تبدیل نماییم.

 

در حال حاضر نیز پایگاه مقاومت علی ابن ابیطالب(ع) سیوند، یکی از پایگاه های شاخص بسیج است که کارهای عملیاتی انجام می دهد. حتی در مواردی همچون آتش سوزی کوه ها و مراتع نیز اعضای این پایگاه، حضور پررنگ دارند. سعی کرده ایم در این پایگاه، یادگاران انقلاب و دفاع مقدس را گرد هم جمع نماییم. در حقیقت این گروه، جوانترها را راهنمایی می کنند، راهکار می دهند و نظارت می کنند و فعالیت ها را خود بچه ها انجام می دهند.

 

امسال نیز به یاری خدا و به پیشنهاد جناب ابراهیم کشاورزی، ۶ اسفند را روز “سیوند” نامگذاری کرده ایم و سه روز جشنواره خواهیم داشت که طی آن به معرفی گویش سیوندی، جاذبه های گردشگری این منطقه و … خواهیم پرداخت.

 

-کلام پایانی؟
انقلاب ما، انفجار نور بود. در حقیقت، نوری بود که خداوند به مردم تابانید و آنها را از تاریکی نجات داد و بحمدالله با رهبری مقام معظم رهبری، این کشتی به پیش می رود. حضرت علی(ع) می فرماید زمانی می رسد که فتنه ها فراگیر شده و تشخیص بین حق و باطل دشوار می گردد، پس از دور رهبرتان پراکنده نشوید تا دچار سردرگمی نگردید.

 

شرایط پیروزی برای امام خمینی(ره) در همان سالهای ۴۲، وجود داشت اما ایشان می خواستند با اتکا به مردم و با خواست ایشان، انقلاب را به مقصد برسانند و بیان داشتند که سربازان من، الان در … هستند و ۱۵ سال صبر کردند. چرا که انقلابی که مردمی باشد، اتفاقات و حوادث ناگوار، خدشه ای به چهره آن وارد نمی سازد. به همین دلیل، علیرغم بروز مشکلاتی از جمله جنگ، سواستفاده ها و عملکرد ضعیف برخی مسئولین، فتنه های داخلی، ترور، تبلیغات شدید دشمن و …، مردم همچنان پای آرمانهای انقلاب ایستاده اند.

 

از شما نیز که این فرصت را در اختیار بنده قرار دادید، سپاسگزارم.

 


ويژه نامه
تعداد شماره ها: 1
  • دريافت مرودشت
  • آرشيو
  • تازه های خبر
    پیشنهاد سردبیر