۱۵:۴۱:۲۵ - دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۵
اندر ماجرای او که همه عمر در پی مدرک بود اما از دشمنی بیزار بود و زود گول می خورد و مابقی قضایا
هفته نامه مرودشت، علی کشاورزی- اولین کسی که در طالع تحلیل گر آبکی دید که امکان ندارد، این تحلیل گر آبکی مالی بشود، کاکام (علی مرادی) بود که به اقتضای “برعکس نهند نام زنگی، کافور”، مرا پروفسور خواند. این گمان بر من سخت گران آمد و دست آویزی شد تا به محک کنکور، عیار خویش

هفته نامه مرودشت، علی کشاورزی-

ali-keshavarzi

اولین کسی که در طالع تحلیل گر آبکی دید که امکان ندارد، این تحلیل گر آبکی مالی بشود، کاکام (علی مرادی) بود که به اقتضای “برعکس نهند نام زنگی، کافور”، مرا پروفسور خواند. این گمان بر من سخت گران آمد و دست آویزی شد تا به محک کنکور، عیار خویش بسنجم که از بدِ روزگار این بار اشکال از “سنگ محک” بود و این جناب در مقطع “پروفسورا” پذیرفته شدم. حالا با موی سپید و دندان های فرو ریخته، عینک به چشم و سمعک به گوش، سر کلاس حاضر می شویم و این ذهن کند و ورشکسته که به قول ملانصرالدین: “همان جوانیش هم مالی نبود”، در هزار توی فرمول های ریاضی و توابع کاب داگلاس و ضرایب لاگرانژ، مبهوت و گیج، لنگ می زند و هر چه حافظ می فرماید: “چون پیر شدی حافظ، از میکده بیرون رو”، انگار نه انگار… و با پر رویی تمام، با سعدی همراه شده است که می فرماید: “مِی با جوانان خوردنم، باری تمنا می کند”.

 

من این رسوایی از کسان پنهان می کردم که ناگهان راز از پرده برون افتاد و شد آن چه نباید می شد و اعضای مطبعه از راه عناد و دشمنی، تشت رسوایی ما از بام فرو افکندند تا همه ی خلایق بدانند، چندان که زیر اسم ما هر جا که توانستند عنوان “دکترای اقتصاد کشاورزی” را درج کردند.

 

به جان کاکام نباشه به جان همین شهرام خان، این مطلب دروغ است، به واله تهمت است. اصل ماجرا این است که من تازه ترم دوم دانشجوی این مقطع هستم و برای پاس کردن دروس و انجام پروژه ها، “کاسه ی چه کنم؟” دست گرفته ام. خدایا هر که این اکاذیب را بنیان نهاد و به نشرش همت گماشت، بدین بلا مبتلا گردد که چون من، در ۵۰ سالگی دانشجو شود.

*****

 

دروگران بیهودگی:

“تمام زندگی

کش و قوس بیهده ای بود

پس از خمیازه ای کسالت بار

پیش از خواب ابدی

در این کش و قوس

دشمنی ها کاشتیم

برای انبوه کردن خرمن کینه ها

داس هامان را تیز کردیم

برای بریدن ریشه های مهر

و

چون چارپایان، بر دوش کشیدیم

حاصل کشت نفرت بار خویش

از کشتگاه تا به خرمن

و

روزگار به باد داد

کاه بیهودگی ما را

و برجای ماند

تخم هزار دانه از آن کینه که کاشتیم

فصل کاشت و برداشت ما به سر آمد

تا پسران به جای پدران

چه کارند و چه بدروند؟”

 

اگر تاکنون در این خیال باطل بوده اید که این جناب، فقط بلد است تحلیل آبکی از خودش صادر نماید، باید سریعا از این گمان خویش توبه کنید.

 

“عاشق و رندم و می خواره به آواز بلند

                                وین همه منصب از آن حور پری وش دارم”

 

این جناب آن قدر توانمند است که حتی می تواند، شعرهای الکی هم بگوید. نمونه اش هم همین شعر “دروگران بیهودگی”

 

در باب تفسیر این شعر چنین فرموده ایم که:  نیک که می نگری ما مردم کینه جویی هستیم، بخشی از این کینه جویی باز می گردد به تربیت خانوادگی ما و بخش دیگر به شخصیت رشد نایافته مان. فرهنگ عمومی جامعه نیز کینه جویی را تشدید می کند که شاید ریشه در سال ها سایه افکندن حکومت های استبدادی بر سر این مردم دارد. خشم فرو خورده از جور حاکمان و عوامل آنان و ناتوانی مقابله با این جور و ستم، موجب انباشت خشم و کینه می گردد و چونان دهانه ی آتشفشان اگر مفری یابد، با شدت و حدت بر آسمان تنوره خواهد کشید.

 

گاه سوراخ دعا گم می شود، مرد، خشم خویش بر سر همسر فرو می ریزد و همسر بر سر کودک و کودک بر سر عروسک خویش.

 

چه راحت دست از دوستی ها و سوابق قدیم می شوییم به کوچک ترین خطا یا حتی گمان خطایی؟ و چه سمجیم در دشمنی؟

 

حضرت عیسی می فرمود: “شمشیرهای دشمنی و کینه ی خود را در دریای مهر و محبت بشویید” و ما هر روز تیغ های خود را از کین و بدخواهی آب می دهیم. به توصیه ی هند جگرخوار گوش می دهیم که بعد از جنگ بدر، خطاب به کفار قریش می گفت: “کینه های خود را نگاه دارید برای روز انتقام”

 

من برآنم که از دشمنی، هیچ کس سود نبرده است. دشمنی به قمار و جنگ می ماند، این ها هیچگاه برنده ای نداشته اند. اما گاه کسان، زخم های درونی خویش را با آن التیام می دهند و حقارت خویش را در عرصه  جدال و جدل، از یاد می برند و بزرگ می پندارند.

 

در کوچه و بازار بسیار کسان می بینیم که لگام از زبان برداشته و خلقان را ناسزا می گویند، بی شک هیچکس بر مهارت او و بی پروایی اش در بر زبان راندن سخنان زشت و ناشایست، آفرین نمی گوید و کس او را دانا و خردمند و خویشتن دار نمی خواند مگر همجنسان او، چرا که او در آینه ی گفتار خویش، نقاب از درون بی مایه و پلید خود بر می دارد که موجب انزجار دانایان می گردد و همه بر این قول متفق اند که بد گویی و بد زبانی، مایه نمی خواهد و از قضای روزگار، بی مایگی فراوان می خواهد.

 

امروز، عصر قلم و دیجتال و فضای مجازی است، به قول ظریفی: “دیگر دوره ی کلاس گذاشتن با موبایل گذشته است”،  همگان به قلم و نوشتن و فضای مجازی دسترسی دارند. اکنون نیز، ناسزاگویان، به مقتضای زمانه، از قلم و گوشی موبایل و کی برد، برای کر کردن گوش فلک استفاده می کنند. غافل از آن که اصل بد گهری و درون ملتهب و شعله های کینه و حسد، بالاخره خویش را می نماید، چه از مجرای زبان باشد چه از کانال تلگرام و چه بر پهنای مطبوعات.

 

سخن ناشایست و ناسزا، واقعا ناشایست و نا به سزا است، از زبان هر که گفته شود و به هر طریق که منتشر شود. خردمندان هیچ گاه این رفتار را هنر و ارزش نمی دانند، چرا که نازیدن به بی حیایی و بدگویی نشان رشد نایافتگی است. ایشان حتی در جواب هتاکان، خموشی پیشه می کنند و این خموشی نه از ضعف و ترس است که از بزرگی و شهامت است.

 

سعدی فرماید:

 

“سگی پای صحرا نشینی گزید

به خشمی که زهرش ز دندان چکید

شب از درد، بیچاره خوابش نبرد

به خیل اندرش، دختری بود، خرد

پدر را جفا کرد و تندی نمود

که آخر تو را نیز دندان نبود؟

پس از گریه، مرد پراگنده روز

بخندید کای مامک دلفروز

مرا گر چه هم سلطنت بود و بیش

دریغ آمدم کام و دندان خویش

محال است اگر تیغ بر سر خورم

که دندان به پای سگ اندر برم

توان کرد با ناکسان بد رگی

ولیکن نیاید ز مردم، سگی”

 

در این بین، گاه کسان می بینی که بلندگوی دیگرانند، به قول حافظ، طوطی صفت در پس پرده نگه شان داشته اند و به ایشان گرا، می دهند که بزن. بنظرم این ها ترحم انگیزترند، چون نقش لوله ی اگزوز را برای درون های ملتهبِ و در حالِ انفجار بازی می کنند.

 

“در پس آینه طوطی صفتم داشته اند

آن چه استاد ازل گفت، بگو، می گویم”

***********

 

ما زود گول می خوریم و زیاد

 

گاهی گول مدرک تحصیلی خود را می خوریم

 

گاهی گول پست سازمانی خود را می خوریم

 

گاهی گول جوانی خود را می خوریم

 

گاهی گول آرزوهای خود را می خوریم

 

گاهی گول دیگرانی که از ما زرنگ ترند را می خوریم

 

گاهی گول قضاوت های نسنجیده ی خود را می خوریم

 

گاهی گول پیش داوری های خود را می خوریم

 

گاهی گول صاحب منصبان را می خوریم

 

گاهی گول زرنگی خودمان را می خوریم

 

و در این بین اگر جایی باقی ماند یا فرصتی شد، گول شیطان را هم می خوریم.

*********

 

به یاد عبدالرضا قیصری عزیز: “بی قضا باشین”


ويژه نامه
تعداد شماره ها: 1
  • دريافت مرودشت
  • آرشيو
  • تازه های خبر
    پیشنهاد سردبیر