هنوز پس از بیش از چهل سال، صدای پیرمردی از عشایر که کلاه «دوگوشی» بر سر و « گیوه » در پا از صبح در کوچه های محله ما می گشت و فریاد می زد « دوغ بهر یه مشتری» در گوشم است.
اسمش را در خاطر ندارم، اما از هنگامی که شش سال داشتم تا دوره نوجوانی، اواسط فروردین تا اوایل اردیبهشت، این پیرمرد هر روز مشکی بر دوش و پارچ پلاستیکی در دست، در کوچه های محله ما در حاشیه شیراز می گشت و دوغ می فروخت.
برخی همسایگان می گفتند بهتر است صبح زود که می آید از او دوغ بخرید چون وقتی دوغ مشکش کم می شود آب به آن می بندد؛ اما دوغ صبح و عصرش فرقی نداشت.
خانه پدری من در حاشیه جنوب غرب شیراز است و آن روزها در اوایل بهار عشایری که از مناطق گرمسیری بوشهر و فیروز آباد می آمدند در بیابانهای اطراف محله ما و در دامنه کوه و کنار رودخانه چند روزی توقف و سیاه چادرها را بر پا می کردند و با گرمتر شدن هوا به سمت مناطق سردسیری شمال فارس و بعد استان کهگیلویه و بویر احمد و سمیرم در جنوب اصفهان می رفتند.
دامهای عشایر در بیابانها می چریدند، عشایر هم به قول شیرازیها به شهر می رفتند و وسایل مورد نیاز را تهیه می کردند و مردم محله های اطراف هم دو سه هفته ای دوغ و ماست و کشک تازه از عشایر می خریدند و مصرف می کردند.
حالا آن بیابانها تا دامنه کوه تبدیل به خانه و خیابان شده و رودخانه هم تقریبا خشک است و عشایر فقط می توانند از کوه سرازیر شوند و به سرعت از خیابانها و در میان خودروها با گله هایشان عبور کنند و هر سال هم شاهد تلف شدن دامهایشان بر اثر تصادف با خودرو ها هستند.
البته برخی از آنها برای فرار از این مشکلات و تلفات دامهایشان، اسب و شتر و الاغ را کنار گذاشته اند و با خودروهای ملکی یا کرایه ای، مسیر گرمسیر تا سردسیر را در بهار و عکس آن را در پاییز طی می کنند و البته با مشکلات زود رسیدن به سردسیر یا گرمسیر دست و پنجه نرم می کنند.
در مسیر کوچ از شیراز به شمال فارس هم حداقل در مسیر اصلی گذشته عشایر یعنی شیراز به سپیدان و مرودشت و اقلید، تقریبا دیگر جایی برای توقف عشایر و بهره بردن از مراتع بین راه وجود ندارد و همه مسیر یا خانه و تاسیسات صنعتی و شهری و روستایی است یا باغ و باغشهر و زراعت.
این وضع تقریبا در تمام مسیر حدود هزار کیلومتری کوچ عشایر از جنوب کشور تا مناطق سردسیری در شمال و شمال غرب فارس و جنوب و غرب استان اصفهان کم و بیش وجود دارد.
سالهای اخیر اوضاع بارندگی هم در مناطق جنوبی مساعد نبوده و هوا هم گرمتر شده است و همه اینها دست به دست هم داده و عشایر کوچرو که شمارشان در دهه های گذشته به شدت کاهش یافته را ناچار می کند که به سرعت و با کمترین توقف در میانه راه، از مناطق گرمسیر، خود را به سردسیر برسانند.
بواقع آنچه سبب شده که عشایر در فصل بهار زودتر وارد مراتع مناطق ییلاقی شوند و صدای مسوولان محلی را درآورند نه خروج زودهنگام آنان از مناطق گرمسیر که از بین رفتن توقفگاهها و مراتع میان قشلاق و ییلاق به علت توسعه زندگی شهری، صنایع، روستاها و اراضی کشاورزی است.
البته مسوولان محلی مناطق سردسیر هم حق دارند که برای ورود عشایر مشکل ایجاد کنند زیرا ورود زود هنگام دامهای عشایر به مراتعی که هنوز علوفه آنها خوب رشد نکرده سبب از بین رفته علوفه و کاهش تکثیر طبیعی آنها می شود و هر سال مراتع را ضعیف تر می کند.
در این حال مشکلات ناشی از تحولات اجتماعی و توسعه زندگی شهری که با خشکسالیهای چند دهه اخیر برای عشایر تشدید شده، سبب شده است که جمعیت زیادی از عشایر در مناطق مختلف شهری و روستایی ساکن شوند.