۹۴/۰۶/۳۱ ۲۰:۳۲
شناسه خبر : 9774
مردان تمام نشدنی میهن…
هفته نامه مرودشت، علی کشاورزی- مرگ فرهاد: فرهاد ایستاده بر بلندای بیستون آن سو میچرد شبدیز میچرخد در خیالش گمانی وهمآلود آه … شیرین کجایی در اینک زمانِ تبآلود؟ فرهاد بود و دلش از عشق لبریز کنون ایستاده بر سرِِ فرهاد، بیستون مردان دیروز مینگرد به چرخهای ویلچرش، از جان گذشتهای میخزد خیالی ناخشنود ...
هفته نامه مرودشت، علی کشاورزی-
مرگ فرهاد:
فرهاد ایستاده بر بلندای بیستون
آن سو میچرد شبدیز
میچرخد در خیالش گمانی وهمآلود
آه … شیرین
کجایی در اینک زمانِ تبآلود؟
فرهاد بود و دلش از عشق لبریز
کنون ایستاده بر سرِِ فرهاد، بیستون
مردان دیروز
مینگرد به چرخهای ویلچرش، از جان گذشتهای
میخزد خیالی ناخشنود ز تصویر چرکمردهای
“قروه” دی میگفت به اشارهای:
“واگنهای جبهه ماندهاند به گوشهای”
همچو صاحب آن سرفههای خونآلود
که میکشد حسرتِ نفسِ در گلو، ماندهای
کنون نگر به صاحبان قلیان میوهای
کمی آنطرفتر به مانکنهای عقدهای
در انتظار این خیابانهای گیج
صف بستهاند کسان، چو دیوانهای
آنجا مگر چه میدهند؟ هان؟
وایتان باد، لولیوشان تن فروخته ای
این سخن میراند بر لب، دست بر چرخ
خدایا دلم گرفت، کو همرهان جبههای؟
توضیح: علیرضا قروه، از شاعران دفاع مقدس .
***********
پاورقی:
سال ها پیش این دو قطعه را به مناسبت سالگرد هفته دفاع مردانه ی ملت ایران، سروده ام، قطعه ی اول شاید کمی نیاز به توضیح داشته باشد:
فرهاد، اسطوره ی عاشقانِ از جان گذشته ی این سرزمین، به عنوانِ نمادِ رزمندگانِ وارسته این مرز و بوم، بر بلندای بیستون ایستاده است. یعنی که این جان بر کفانِ دلاور، پای بر دنیا گذاشتند. اما شبدیزِ خسرو پرویز، نمادِ زر و قدرت های زمینی در این حوالی پرسه می زند و این موجب نگرانی فرهاد است، در داستان ها آمده است که فرهاد، جان بر سرِ این عشق می گذارد اما بیستون، بر آرمان ها و آرزوهای او، آوار می شود.
قطعه ی دوم را به احترام دوست و سرور ارجمندم جناب آقای حاج ابراهیم گشاورزی و تمام جانبازان گران قدر، سروده ام.