۱۶:۰۱:۱۱ - چهارشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۴
مرودشت، سنگ تمام گذاشت…
هفته نامه مرودشت، شهرام صالحی- ظهر یکشنبه، مردم خونگرم و صمیمی مرودشت، میزبان ۹۴ لاله پرپرشده کاروان “شاهدان بصیر” بودند. شهیدانی گمنام اما نام آورتر از تمام نامداران دنیا، میهمان سفره پربرکت مرودشتی ها بودند.   باور کردنی نبود اما انگار همه آمده بودند: زن و مرد و پیر و جوان. همه آمده بودند تا

shohada

هفته نامه مرودشت، شهرام صالحی- ظهر یکشنبه، مردم خونگرم و صمیمی مرودشت، میزبان ۹۴ لاله پرپرشده کاروان “شاهدان بصیر” بودند. شهیدانی گمنام اما نام آورتر از تمام نامداران دنیا، میهمان سفره پربرکت مرودشتی ها بودند.

 

باور کردنی نبود اما انگار همه آمده بودند: زن و مرد و پیر و جوان. همه آمده بودند تا حضورشان را کنار تابوت های خالی از جسم شهدا به رخ کوردلانی بکشند که چشم دیدن این صحنه ها را ندارند.

 

انتظار چشم های منتظر، دیری نپایید و طلیعه کاروان باشکوه شهداء در میان بغض و اندوه و صلوات های پی در پی حاضرین از راه رسید. اطراف فلکه اصلی و خیابان های منتهی به شهرداری، مملو از مردم بود. بلندگوی حاضر در میدان، مردم را به آرامش و نظم فرا می خواند و البته مردم وظیفه شان را بخوبی می دانستند.

 

تابوت ها گرچه خالی از پیکرهای خونین شهداء بود اما انگار یک آسمان تازه گی و طراوت را با خود به همراه آورده بود. چفیه ها و روسری ها و لباس هایی که برای تبرک به سوی تابوت ها روانه می شد بهترین نشانه از حضور بهشت در خیابان اصلی شهر مرودشت بود.

 

کاروان که به راه افتاد، دلهای مردم نیز از جا کنده شد. سیل عکاسان و خبرنگاران مشغول ثبت لحظه های بی نظیر مشایعت شهدایی بود که رسالتشان هنوز به پایان نرسیده بود. آن ها آمده بودند تا تکرار را از زندگی های خسته ما بگیرند و چه خوش آمده بودند.

 

بوی اسفند و گلاب و صلوات در هوا موج می زد و همه را با خود می برد. نوحه های جانسوز، جریان اشک را روانتر می کرد و سینه های سوخته را صیقل می داد. همرزمان و جانبازان جامانده از شهداء، این گوشه و آن گوشه، قدم زنان یا نشسته بر صندلی چرخدار در میان موج جمعیت حاضر بودند. چشمشان اشک داشت اما دلشان شاد بود، شاد بودند که راهشان بی رهرو نمانده و زحماتشان به بار نشسته است.

 

همه دیدند و آن ها که باید می فهمیدند، فهمیدند که مردم هنوز شهداء را از یاد نبرده اند و به گفته یکی از همرزمان شهداء: «شهید، بومی و غیر بومی نمی شناسد!» و خاک هر شهید، توتیای چشم مردم سراسر ایران است. چشم های خاک گرفته غافلین دید که ردپای شهادت از بستر سرخ این جامعه زدودنی نیست و حتی گوش های سنگین شنید که حنجره شهیدان، خاموش شدنی نیست.

 

دل های سنگ شده، دریافتند که تا شهادت هست ایران زنده است و خواب مانده ها هم خبردار شدند که شهادت، عَلَم سرخ حسین(ع) است که هرگز بر خاک نمی افتد. همه آمده بودند تا به چشم خودشان ببینند این همه شکوه و این همه جاودانگی را.

 

مگر می شود اثری از جسمت نمانده باشد و هنوز سردار عشق باشی؟

 

مگر می شود خاکستر شده باشی و هزاران آتشفشان به راه بیندازی؟

 

آری می شود اگر رمزش را بدانی و معنی اش را بشناسی..

 

کاروان شهدای مرزهای جنوب با مشایعت شهید باوران مرودشتی به مسجدالرسول(ص) رسید تا پس از اقامه نماز مغرب و عشاء و مراسم شام غریبان، به سوی شهرستان های دیگر استان پهناور فارس رهسپار شود.

 

برای مدتی در مرودشت، ساعت ها از کار افتادند و قلب ها ماندند، انگار آنها هم می خواستند میهمان ابدی این ثانیه ها بمانند.

 

آمدنشان لحظاتی را ترسیم کرد که در قاب هیچ عکاسی نگنجید و حضورشان کلماتی را به بند کشید که در توان هیچ شاعری نبود.

 

آری، راز شهید شدن این است و معنی شهید ماندن، اینگونه…

 

عکس ها از علی زارع

IMG_0206 IMG_0240 IMG_0302 IMG_0343 IMG_0383 IMG_0464 IMG_0515 IMG_0568

  1. حضرت دوست   بهمن ۲, ۱۳۹۴  

    درود بر روان پاک شهدا


ويژه نامه
تعداد شماره ها: 1
  • دريافت مرودشت
  • آرشيو
  • تازه های خبر
    پیشنهاد سردبیر