خبر را در صفحه اصلی ببینید
خبر را چاپ کنید
۹۴/۰۳/۱۱ ۱۹:۵۶
شناسه خبر : 7884

بیماری من و خدمات بیمارستان مرودشت

مطلب وارده: مطلب زیر را یکی از مخاطبان برای «پارس دشت» ارسال نموده است: بنام خدا بیماری من و خدمات بیمارستان مرودشت   جمعه ۱۸/۲/۹۴ حدود ساعت ۱۱ شب ناکهان دچار لرز شدیدی شدم. با دستگاهی که داشتم فشار خونم را گرفتم۱۹ روی ۱۲ با ضربان ۱۱۰ بود. این لرز شدید بدون تب و همراه ...

31444439

مطلب وارده:

مطلب زیر را یکی از مخاطبان برای «پارس دشت» ارسال نموده است:

بنام خدا

بیماری من و خدمات بیمارستان مرودشت

 

جمعه ۱۸/۲/۹۴ حدود ساعت ۱۱ شب ناکهان دچار لرز شدیدی شدم. با دستگاهی که داشتم فشار خونم را گرفتم۱۹ روی ۱۲ با ضربان ۱۱۰ بود. این لرز شدید بدون تب و همراه با فشار بالا، علامت خوبی نبود. همسرم مضطرب با برادرم تماس گرفت. یک قرص زیر زبانم گذاشتم و دراز کشیدم. تا اینکه برادرم آمد و با اورژانس تماس گرفت. صدایشان را می شنیدم که می گفتند: آمبولانس نمی فرستیم وخودتان او را به بیمارستان برسانید!

 

به هرحال خانواده مرا با آن وضعیت خراب به بیمارستان رساندند. در ورودی بیمارستان یا همان «تریاژ»، جوانی با روپوش سفید ایستاده بود. مثل بقیه ورودی ها، یک شماره به برادرم داد وگفت: «بخش سر پایی، روبروی آزمایشگاه»!

 

خود را به آزمایشگاه رساندیم… آنجا هم چند نفری ایستاده بودند. پرستار بخش گفت: «پذیرش، صندوق». برادرم مرا آنجا گذاشت و رفت. دیگران که وضعیت مرا می دیدند، اجازه دادند به داخل مطب بروم. وضعیتم بدتر می شد و مجبور شدم در طول مسیر، دومین قرص را هم زیر زبانم بگذارم. خانم دکتر به محض دیدن وضعیتم، سریع فشار خونم را گرفته وگفت: «چرا شما را اینجا فرستادند»؟ و سریع برایم نوار قلب، نسخه کرد.

 

دوباره «پذیرش، صندوق».

 

به محض گرفتن نوار قلب، دکتر دستور داد تا سریعأ من را به بخش فوریت ها ببرند تا پزشک متخصص قلب مرا معاینه کند. با این وضعیت، پتو به دوش، راهی را که به سختی آمده بودیم، برگشتیم. نمی دانم چند کیلومتر را طی کردم، چون نه تنها وضعیتم بهتر نشده بود بلکه دچار سرگیجه هم شده بودم! القصه؛ نوار قلب را به دکتر بخش دادند. نگاهی به آن انداخت و به من اشاره کرد روی برانکارد دراز بکشم. سپس نسخه ای به برادرم داد تا آن را تهیه کند و به همسرم نیز گفت: تا بیست دقیقه دیگر باید نوار قلب بگیرد. برادرم به سمت «پذیرش، صندوق، داروخانه» رفت.

 

بیست دقیقه گذشت و همسرم به دکتر گفت: «فرمودید باید نوار قلب دیگری بگیرد، آیا دستور نمی دهید انجام دهند؟» -دستگاه نوار قلب در چند متری من و آن طرف سالن بود- دکتر به همسرم پاسخ داد: مگر شما گیج هستید؟؟ بروید بخش سرپایی!! همزمان برادرم آمپول بدست رسید. آن را به پرستار داد و ایشان هم پس از خالی کردن آن در یک سرنگ، آن را به برادرم داد. برادرم گفت: مگر خودتان آمپول را تزریق نمی کنید؟… ناگهان فریاد دکتر بلند شد و با بیانی نامناسب گفت: یک نفر به اینها بگوید که بروند بخش سرپایی! در این زمان، برادرم با تمام صبوری و متانتش، عصبانی شد و به دکتر گفت: لطفأ از حوزه ادب خارج نشوید، این مریض بد حال است و یک آمپول زدن هم کاری ندارد.

 

من همچنان با حال وخیم، روی برانکارد دراز کشیده و قادر به هیچ کاری نبودم. مرا به طرف بخش سرپایی می بردند که وسط راه آقای دکتر همراه با مأمور انتظامات از پشت سر صدا زد: آهای آقا برگرد!…

 

خلاصه، برادرم را بردند و با آن وضعیت خودم و همسرم که بسیار ترسیده بود، تنها ماندیم! یکی از پرسنل زحمتکش خدمات که شاهد ماجرا بود، برانکارد را بطرف بخش سرپایی برد. آنجا، آمپول کذایی را به من تزریق کردند و طبق دستور همان آقای دکتر، دوباره نوار قلبم را گرفتند وگفتند: یک ساعت دیگر مجددأ باید تکرارشود. برادرم هم حدود بیست دقیقه بعد آمد و نگفت چه موضوعی بین او و دکتر و مامور انتظامات گذشته است.

 

یک ساعت گذشت و سومین نوار قلب هم از من گرفته شد. پزشک بخش پس از رویت گفت: از نظر من مرخص هستی ولی دستور آن را باید پزشک فوریت ها صادر کنند و باز برادرم رفت (تا این زمان بیش از پنج بار برادرم مسیر فوریتها- سرپایی- پذیرش- صندوق و داروخانه را طی کرده بود). ساعت سه نیمه شب دستور مرخصی صادر شد. بنده ضمن تشکر از خانم دکتر به ایشان عرض کردم: شما خودتان پزشک هستید و من حدود چهار ساعت در این بخش بستری بودم. فوریتها که برای من کاری نکرد. وی نیز گفت: «نمی دانم! دستور بستری را فوریت ها صادرکرده و خودشان هم باید ترخیص کنند….

***

خلاصه به هر ترتیبی بود، آن شب گذشت اما نکات بسیاری در ذهن ما بعنوان شهروندان این شهر نقش بسته است که در ذیل بیان می گردد:

 

۱-مگر تریاژ ورودی که متصل به بخش فوریت ها می باشد، مسئول اولویت بندی بیماران نیست؟ من که به محض ورود، خودم اعلام کردم فشار خونم بالا است و وضعیت عمومی و ظاهری مرا هم دیدند. پس ناهماهنکی های بعدی برای چه بود؟

 

۲-فاصله طولی بین بخش فوریتها- سرپایی- پذیرش-صندوق چرا اینقدر از هم دور است؟ در حالی که با وضع موجود، هر مریض یا همراه او چند بار باید این مسیر طولانی را طی کند.

 

۳-پزشک محترم بخش سرپایی، پس از رویت نوار قلب، بنده را به بخش فوریتها ارجاع دادند که پزشک متخصص قلب نظر بدهد. قضاوت کنید با آن حال بد، یکبار پیاده این مسیر را آمده بودم و حال باید برمی گشتم!

 

۴-پس از انتقالم به بخش فوریت ها، چه کاری برای من انجام شد؟ در حالی که بخش آنچنان شلوغ هم نبود. جز اینکه گفتند روی آن برانکارد دراز بکش و داستان آمپول و تحقیر و… و مجدد مراجعه به بخش سرپایی ! پیش آمد.

 

۵- اگر پس از دیدن نوار قلب اول دکتر، مشکل من را قلبی تشخیص داده بود، آیا آن همه رفت و آمد برای من خطر نداشت؟

 

۶ – مگر تجویز و تزریق آمپولی که به گفته خودشان، مورفین بود، نباید همان جا صورت می گرفت؟ به عبارتی این آمپول ها نباید در اختیار فوریت ها باشد؟!….

نکته: در این بین به ذهنم رسید که پزشک متخصص فوریت ها (اینترن واحد بین الملل دانشگاه غلوم پزشکی شیراز ) بود که در پردیس کیش احتمالأ درس خوانده و دوره عملی را با مریض های مرودشتی می گذرانند!!!

 

۷ – آیا در بخش فوریت ها نباید حداقل یک پزشک عمومی مستقر باشد؟ اینترن تحت نظر پزشک است یا پزشک تحت نظر اینترن ؟!!!

 

۸ – طبق فرموده وزیر محترم بهداشت، مگر نباید در بیمارستان پزشک متخصص مقیم حضور داشته باشد؟

 

۹ – مگر پزشک عمومی ومتخصص در شهر کم داریم؟ چرا طی فراخوانی از آنان دعوت به عمل نمی آید تا هر شب در بیمارستان دومین شهر استان، پزشک متخصص، جراح و پزشک عمومی به اندازه کافی کشیک داشته باشیم؟

 

۱۱ – مسئولین به جای کلنگ زدن بیمارستان جدید!!!چرا به فکر تجهیز بیمارستان فعلی واستخدام چندین پزشک با تخصص های مختلف به خصوص برای شیفت شب نمی باشند؟

 

۱۲ – چرا بیمارستان قدیم بلا استفاده مانده -اختصاص به شبکه بهداشت و اورژانس یافته- و به عنوان دومین بیمارستان شهر تجهیز نمی شود؟

 

۱۳ –در این چند سال اخیر چند پزشک متخصص بومی به شیرازرفتند؟ دلیل آن چیست؟ آیا تا به حال آسیب شناسی در این زمینه انجام گرفته است ؟

 

۱۴ – در شب مذکور شش برگ نسخه از دفترچه بنده مصرف شده و با توجه به اینکه اداره بیمه طی زمان مشخص دفترچه را تعویض می کند، آیا این برای من و امثال من مشکل ایجاد نمی کند؟ مگر برای هر مریض با این وضعیت، دستورات پزشک که در برگه ای نوشته می شود، نباید حکم پرونده داشته و یک جا کارهای پذیرش و حسابداری انجام گیرد؟

 و …

فرمودۀ رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) «مرا خادم مردم بدانید، بهتر از آنکه رهبر بخوانید» وفرموده مقام معظم رهبری «ما می توانیم» را کجا قاب گرفته ایم؟ وصیت نامه شهید حمید باکری، همیشه پیش رویم است که فرموده «دعا کنید خداوند شهادت را نصیب شما کند.. جزء دسته سوم ماندن بسیار سخت و دشوار خواهد بود». و باز به فرموده ایشان «آیا کسانی که احساس مسئولیت می کنند، باید از شدت مصائب و غصه ها دق کنند»؟

 

والسلام

علی اصغر محمد ی زاده – فرهنگی باز نشسته