۲۰:۰۲:۳۷ - شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۳
اندر ماجرای آن که وقتی که ما خوابیم، دیگران بیدارند و مابقی قضایا
تحلیل های آبکی- علی کشاورزی: این که چرا ما هی می رویم و هی می آییم، خودش حکما یک حکمتی دارد، اصلا تمام جهان بر اساس همین رفت و برگشت بنا شده است، نگاهی به پیستونِ انجینِ خودرو بیندازید تا منظور ما را بهتر ملتفت شوید. در باب رفتِ ما سخن فراوان گفته اند اما

Untitled

تحلیل های آبکی- علی کشاورزی:

این که چرا ما هی می رویم و هی می آییم، خودش حکما یک حکمتی دارد، اصلا تمام جهان بر اساس همین رفت و برگشت بنا شده است، نگاهی به پیستونِ انجینِ خودرو بیندازید تا منظور ما را بهتر ملتفت شوید.

در باب رفتِ ما سخن فراوان گفته اند اما هیچ کدام ره به حقیقت نبرده اند، جز این که من در فصول سه گانه ی اول سال بسیار سرم شلوغ است، یک وقت فکر نکنید که راننده ی کامباین هستم، نه اما خوب کار دارم دیگر ….

 

در باب بازگشت ما، اما تنها یک سخن راست است و آن این که گاهی بعضی چیزها، بدجوری” پنجیرم” می گیرد، آن سان که سوزش آن تا بد جایی پیش می رود، تا ته ته جیگر آدم گُر می گیرد. ها بوام، ها کاکام، ایی جوری می شه که ایطو می شه …

 

*****

اگر از من بپرسند که: “مظلوم ترین مردم جهان کیانند؟”
بی برو برگرد، می گویم: ” مرودشتی ها”

 

اگرم بپرسند: ” فرصت سوزترین خلایق چه کسانی اند؟
باز هم می گویم: “مرودشتی ها”

 

اگر دیگر بار بپرسند که: “بی توقع ترین و ساکت ترین آفریده های خدا کیستند؟”
دیگر بار خواهم گفت: “مرودشتی ها”

 

اگر بپرسند: “ناآشناترین مردمان به حقوق ابتدایی، قانونی و شهروندی خودشان، در جهان چه کسانی را می شناسی؟”
خواهم گفت: “مرودشتی ها”

 

ما مردم مرودشت، جاده صاف کن های قدرتمندان و صاحبان ثروت هستیم، بی هیچ توقع و پرسش گری.

 

توقع که می گویم، منظورم توقع شخصی نیست، بلکه توقعات شهروندی و منطقه ای است.  در نوشته های پیشین، من از این بی توقعی و ناپرسشگری به عنوان “سکوت بره ها” نام برده ام.

 

*****

در سال ۱۳۵۶ که شهرهای هم اندازه ی آن روز مرودشت، بویی از صنعت و کارخانه داری نبرده بودند، مرودشت دارای چند کارخانه ی بزرگ بود که در سطح ملی و بین المللی فعالیت می کردند.

 

–    کارخانه ی بلفر تولید کننده ی بهترین انواع موزاییک با ۴۰۰ نفر نیرو

–    شرکت کارخانه های صنعتی آزمایش با هدف صادرات به کشورهای حوزه ی خلیج فارس با ۱۵۰۰ نفر نیرو

–    شرکت آرد دادلی پوشش دهنده ی بازار داخلی و تغذیه ی رایگان مدارس با ۴۰۰ نفر نیرو

–    کارخانه ی قند مرودشت با ۱۵۰۰ نفر نیرو

–    مجتمع صنعتی گوشت فارس با ۲۵۰۰ نفر نیرو و مساحتی بالغ بر ۲۰۰ هکتار

–    شرکت چرمینه با ۴۰۰ نفر نیرو

در نوشتاری که به این مهم اختصاص یافته بود، نوشته ام که در اقتصاد ایران به ازای هر نفر که در یک موسسه ی تولیدی کار می کند، برای پنج نفر به تبع آن یک نفر، در خارج از موسسه شغل ایجاد می شود یعنی این کارخانجات علاوه بر ۶۷۰۰ نفر نیروی خود برای بیش از سی و سه هزار نفر در بیرون مجموعه شغل ایجاد می کردند، یعنی ۴۰ هزار نفر شغل، برای شهرستان مرودشتی که جمعیتش به ۸۰ هزار نفر هم نمی رسید، حالا جمعیت این شهرستان به حدود ۳۵۰ هزار نفر رسیده و نه تنها کارخانه ای اضافه نشده، که در کارخانه های قبلی آن ” روبه بچه کرده و آهو آرام گرفته” و کارگران آن ها بی پناه و سرگردان و از روی زن و بچه ی خود شرمنده …

 

واقعا باید دست خوش گفت به این همه خوش سلیقگی در تخریب بنیان های اقتصادی و اجتماعی، این همه ویرانی، کاری است سترگ و درخور آفرین …!!!

 

وقتی آدم می بیند که بعد از انقلاب بزرگ اسلامی در جای جای این مملکت، هر کوره دهی صاحب صنعت شده و خیل مردمان در آن صنایع به کار اشتغال دارند، به حال مرودشت افسوس می خورد، شهری که نطفه اش با صنعت منعقد شده،  آیا امروز باید این قدر بیچاره باشد؟

*******

نه سال پیش، دانشگاه آزاد اسلامی مرودشت در اقدامی درخور تحسین، حدود۱۲۰ هکتار از اراضی و ساختمان های مجتمع  صنعتی گوشت فارس را خریداری کرد تا در آن جا دانشکده ی کشاورزی را بنیان نهد، در نهایت  آن جا به یکی از مراکز علمی بزرگ تبدیل شد و نام  “مرکز علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی فارس” را بر آن نهادند که خود دانشگاهی مستقل به شمار می رفت.

 

همان زمان دانشگاه آزاد اسلامی مرودشت، به قصد همکاری و حمایت در امر راه اندازی این مرکز، چندین میلیارد تومان، در اختیار آن قرار داد و تاکنون به اشکال مختلف این همکاری دو جانبه به طرق مختلف، بین این دو دانشگاه، ادامه دارد.

 

اخیرا بنا به سیاست های کلان دانشگاه آزاد، امر تجمیع دانشگاه ها مطرح و اجرایی شده است، این امر تجمیع، هر چند بر اساس قوانین و استانداردهای خاصی انجام می شود اما مثل هر امر مهم دیگری در کشور، ۹۹/۹۹% بر می گردد به تبصره ها و تعاملات و رایزنی های پشتِ پشتِ پشتِ پرده، نگارنده آمار موثق دارد که شهرهای بسیار کوچک، گاه لقمه را از مراکز استان قاپیده اند، حتی در شهری مثل اصفهان که مو را از ماست می کشند، واحدهای خوراسگان و نجف آباد، سر میز مذاکره نشسته اند و هر یک سهم خویش ستانده اند.

 

اما طبق معمول در شهر مرودشت، دومین شهر بزرگ استان، که خود از چند مرکز استان بزرگ تر است و دانشگاه آن از لحاظ درجه بندی، دارای درجه ی “خیلی بزرگ” است و با دانشگاه جامع چند قدم بیش، فاصله ندارد، همان اتفاق همیشگی افتاده است.

 

یعنی:
محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد
خرقه ی ماست که در خانه ی خمار بماند

صوفیان واستدند از گرو می همه رخت
خرقه ی ماست که در خانه ی خمار بماند

 

یعنی این که زعمای علمی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی این شهر، در خواب ناز تشریف داشتند و این دانشگاه بزرگ به دانشگاه آزاد اسلامی شیراز ملحق شد.

 

یعنی این که ۱۲۰ هکتار زمین و عرصه و اعیان و باغ و فضای ورزشی که با کمک اولیه ی دانشگاه آزاد مرودشت خریداری شده بود و ارزش روز آن بالغ بر ۱۲۰ میلیارد تومان است، نوش جان دانشگاه آزاد شیراز شد.

 

یعنی این که فرصت شغلی حدود ۳۰۰ نفر هیات علمی و سایر کارمندان که حق تحصیل کرده های مرودشت بود، تقدیم شیراز شد.

 

یعنی این که بالغ بر ده هزار دانشجوی این مرکز که حق مسلم دانشگاه آزاد مرودشت بودند، به دانشگاه آزاد شیراز منتقل شدند.

 

یعنی این که در جغرافیای سیاست، فاصله ی “مرکز علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی فارس” تا مرودشت بیش تر از فاصله ی آن تا شیراز است!!!

 

یعنی این که اگر دانشگاه مرودشت در سال ۱۳۸۴، این چند میلیارد تومانی را که به مرکز تحقیقات کمک کرده بود، به خرید زمین اختصاص داده بود، امروز صاحب یک صد میلیارد تومان سرمایه بود.

 

یعنی این که وقتی شما خوابید، جهان بیدار است …

 

هر چند وقت تنگ است اما  شاید هنوز هم دیر نشده باشد، بر بزرگان شهر و شهرستان است تا قدم پیش نهند و با ارایه ی مستندات، این حق از دست رفته ی مردم مرودشت را بازگردانند، بی شک همکاری و تعامل این بزرگان با یکدیگر و حق خواهی  و رایزنی  شان، با مقامات ارشد دانشگاه آزاد، می تواند برای ایشان افتخاری درخور ستایش به ارمغان آورد. مطمئن باشید مردم آگاه این موضوع را فراموش نخواهند کرد.

 

*********

 

اواخر اسفند ماه که از شهرک مهدیه به مرودشت می آمدی، جا به جا بنر و پلاکارد بود که زده بودند و رویش نوشته بودند: “جاده در دست تعمیر است” و زیرش مثلا نوشته بود: “اداره ی راه و ترابری مرودشت”

 

و یا نوشته بود: “جاده با آسفالت روکش شده است و آسفالت از ترکیب شن و قیر به دست آمده است” و زیرش مثلا نوشته بود: “اداره ی افزایش اطلاعات عمومی”

 

یا نوشته بود: “از شهرک مهدیه تا مرودشت، آسفالتش روکش می شود” و زیرش مثلا نوشته بود: “دفتر خبر رسانی نماینده ی شهر”

 

یا نوشته بود: “جاده ی بدون دست انداز بهتر از جاده ی با دست انداز است” و مثلا زیرش نوشته بود: “امور رو بنایی شهرداری” و قس علی الهذا … که یعنی ای خلایق بدانید و آگاه باشید که: “این دو من قیر و آسفالت و غلتک را از صدقه ی سرِ ما دارید”، اما نمی دانم این روزها چرا هیچ بزرگ واری پیدا نمی شود تا ازش پرسش گری بکنیم: “آمدمان را درست کردید، رفت مان چی شد؟”

 

همش که نمی شه بره، یه خورده هم باید بیاد. یعنی کاکای من، نصف دیگرش هنوز مانده، کی می خواهد سرپرستی روکش محور مرودشت تا شهرک مهدیه را بر عهده بگیرد؟

 

حالا فهمیدید اصل کار جهان بر همین رفت و برگشت است؟ اگر ما بودیم که اول مقاله گفتیم، اما خو عامو کو آدم عاقل؟

——————
پنجیر: نیشگون شهری

  1. علی رضا   مرداد ۱۹, ۱۳۹۳  

    بوای کاکام…
    اینجا مرودشته هرکاری بگی میشه اتفاق بیفته
    میشه همش بره اصلنم نیاد!
    میشه همش نیاد بعدشم بره…
    اصلا ببینم یه کاری میکنی که همونم که رفته، برگردونن یا نه!!؟!؟


ويژه نامه
تعداد شماره ها: 1
  • دريافت مرودشت
  • آرشيو
  • تازه های خبر
    پیشنهاد سردبیر